منوی اصلی
موضوعات وبلاگ
وصیت شهدا
وصیت شهدا
لينک دوستان
پيوندهاي روزانه
نويسندگان
درباره

به وبلاگ من خوش آمدید
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کارنامه عملیات ها
جنگ دفاع مقدس
کاربردی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 74
بازدید ماه : 302
بازدید کل : 78644
تعداد مطالب : 75
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


پخش زنده حرم ساعت فلش مذهبی
روزشمار غدیر جنگ دفاع مقدس


«ماجرای عکس یادگاری با شهدا»

(ماجرای «یادگاری پسران شهید با پدران‌». اگر این‌ روزها به فضای مجازی سری زده باشید، تصویری را با عنوان‌های «بازسازی عکس پدران توسط پسران»، «پسران در راه پدران» و «یادگاری پسران شهید با پدران‌شان» را مشاهده کرده‌اید که این عکس ماجرایی خواندنی دارد که در این کلیپ به آن پرداخته شده است)




دانلود فیلم با کیفیت بالا
کلیپ
11,584 کیلوبایت
ابتدا تمامی قسمت ها را دانلود کرده و سپس نسبت به باز کردن آن اقدام نمایید.
در صورتی که نرم افزار  ( WinRar ) بر روی رایانه ی خود نصب ندارید
می توانید از اینجا دریافت نمایید.

برگرفته از سایت شهید آوینی



برچسب ها :

بقیه ی عکس ها در ادامه ی مطلب

برگرفته از سایت شهید آوینی




برچسب ها :

قاب تصویر زیر سه تن از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب که سال‌ها در جبهه و جنگ برای دفاع از نظام اسلامی جنگیدند را نشان می‌دهد. از سمت راست تصویر سردار شهید"نورعلی شوشتری"، سردار سرلشکر "قاسم سلیمانی"و سردار "شهید احمد کاظمی" می بینید.

فرماندهی لشگر ۵ قرارگاه نجف، قرارگاه حمزه و جانشینی فرمانده نیروی زمینی سپاه بخشی از مسئولیت هایشهید شوشتری است.

پس از  وقوع عملیات مرصاد شهید شوشتری به توصیه مقام معظم رهبری مسئولیت این عملیات را بر عهده گرفت و به نقل از شهید صیاد شیرازی فرماندهی خوبی از خود به نمایش گذاشت تا جایی که در تماس مرحوم حاج سید احمد خمینی با وی و ابلاغ گزارش پیشرفت عملیات توسط آن مرحوم به امام خمینی (ره)، حضرت امام خطاب به سردار شوشتری می فرمایند: "در این دنیا که نمی توانم کاری بکنم. اگر آبرویی داشته باشم در آن دنیا قطعاً شما را شفاعت خواهم کرد."

 

"شهید شوشتری" صبح یکشنبه ۲۶ مهر ۱۳۸۸ در همایش وحدت اقوام و مذاهب سیستان و بلوچستان که با شرکت عشایر بلوچ در منطقهٔ پیشین جریان داشت در انفجاری انتحاری به همراه برخی از فرماندهان سپاه و عشایر بلوچستان به شهادت رسید.

فرماندهی لشکر ۸ نجف و فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین (ع)، فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا و قرارگاه رمضان و فرماندهی نیروی هوایی سپاه بخشی از مسئولیت های شهید "احمد کاظمی" است.

"حاج قاسم سلیمانی" می‌گوید: کسی هر وقت یک عزیزی را از دست می دهد، یکسال، دوسال یا چهل روز به یادش هست، ازش اسم می برد، کمتر اتفاق می افتد یک مدت طولانی آدم درگیر کسی بشود که از دست می دهد، ۱۹ سال احمد(شهیداحمدکاظمی)، حسین حسین می‌کرد به یاد شهید خرازی. هیچ جلسه‌ای، هیچ خلوتی، جلسه رسمی، جلسه دوستانه، جلسه خانوادگی، مسافرتی وجود نداشت که او یاد باکری و خرازی و همت و این شهدا را نکند.

هیچ نمازی ندیدم، که احمد بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نکند وپیوسته این ذکر: «یا رب الشهدا، یا رب الحسین، یا رب المهدی » ورد زبان احمد بود و بعد گریه می کرد.

عجیب بود هر کس به دلایلی در غم احمد ناراحت است، یک کسی می گوید: «حیف شد این شخصیت با این جایگاه، با این تأثیرش، از بین ما رفت»، یک کسی وابستگی دوستی، فامیلی و غیره داشت، به هر صورت غم احمد همه را غمگین کرد و از دست دادن احمد همه را ناراحت کرد، اما آن چیزی که بچه های جبهه با احمد دلخوش بودند و با رفتن او غمگین شدند این بود که، احمد تداعی رفتارهای جنگ بود، تداعی خلوص، صفا، پاکی، صداقت بود.

وقت سخن با احمد ناخودآگاه آدم را به یاد خرازی می انداخت، به یاد همت می انداخت، حیای احمد آدم را به یاد آن انسان پر از حیای جنگ می انداخت، لذا امروز که احمد را از دست دادیم انگار یک یادگار از همه یادگاران جنگ را از دست داده ایم، آن کسی که از همه ارزشهای جنگ نشانه ای در خود داشت از دست داده ایم، به همین دلیل هم پیوسته خودش را محاسبه می کرد، پیوسته خودش را سرزنش می کرد، پیوسته بی قرار بود،  در مسئولیت با لبخند و گل استقبال شد و هر کجا از مسئولیت خارج شد (در سنگری به سنگری) با اشک بدرقه شد، لشکر ۸ نجف را ترک کرد و مردم کردنشین کردستان را از انزوا خارج ساخت، پس از آن  به نیروی هوایی رفت، وقتیکه می خواست خارج شود، شما دیدید  تکه هایی از این فیلم را با اشک و غم دوستانش بدرقه شد، آمد نیروی زمینی، یک امید بزرگی برای سپاه در نیروی زمینی ایجاد کرد، هیچ کس نیست قضاوت کند که هر یک از این مقامها احمد را بالا برد، به احمد افتخار داد، بالعکس بود، فرماندهی لشکر نجف اشرف به احمد چیزی نیفزود که حال که او بنیانگذار لشکر نجف اشرف بود، بلکه لشکر نجف اشرف به این دلیل پر افتخار بود که احمد فرمانده اش بود، فرمانده نیروی هوایی شدن او به نیروی هوایی افتخار داد، نه نیروی هوایی به احمد افتخار ، فرمانده نیروی زمینی شدن، مقام کمی نیست، بلکه در بین نیروهای مسلح در سپاه پاسداران بالاترین پست، فرمانده نیروی زمینی است و ارشد همه فرماندهان سپاه بعد از فرمانده کل سپاه است.

اما احمد به نیروی زمینی مقام داد نه نیروی زمینی به احمد. لذا در هر کجا قرار می گرفت او تأثیرات معنوی اش، تأثیرات رفتاری واخلاقی اش بی نظیر بود، ما در تاریخ انسانها کمتر داریم آدم به این خوبی جامع باشد، آدمهای جامع نادرند، اینطوری نیست که ما فکر می کنیم جامعه ما پر از احمد است و کسانی جای این خلأ ها را پر می کنند، نه اینطور نیست، امکان ندارد که این خلأها به سادگی پرشود، طول می کشد در جامعه بشری کسانی مثل احمد متولد شوند. سیصد سال، پانصد سال طول کشید که یک فردی مثل امام خمینی(ره) در جامعه ظهور کرد، به سادگی نمی تواند مثل امام خمینی(ره) متولد شود.

هر پانصد سالی، هر چهارصد سالی و هر دویست سالی جامعه یک چنین انسانی را تحویل می گیرد. اینها چیزهایی نیست که ما فکر کنیم به سادگی قابل بدست آوردن است، قابل جایگزین شدن هستند، نه اینجوری نیست. 




برچسب ها :

"شهید کاظم نجفی رستگار" در سال 58 پس از طی دوره آموزش های سخت نظامی به عضویت رسمی سپاه در آمد و به کردستان اعزام شد. پس از بازگشت از کردستان بعد مدتی فعالیت، «مسئولیت واحد عملیات» را در پادگان توحید پذیرفت. و سپس به «فیروزکوه» رفت و کلاس‌های آموزش احکام دینی و مسائل نظامی را برای جوانان و نوجوانان برپا کرد.

در عملیات بیت المقدس حاج کاظم به عنوان فرمانده گردان‌ میثم از تیپ محمدرسول الله(ص) به فرمانده  احمد متوسلیان انتخاب شد.

حاج کاظم بعد از عملیات بیت المقدس به همراه حاج احمد متوسلیان برای توانمندسازی نیروهای «حزب‌الله»، به جنوب لبنان اعزام شد. وی در راه آماده‌سازی شیعیان لبنان از هیچ کوششی فروگذار نکرد. بازگشت او با تشکیل تیپ دوم سپاه تهران مصادف شد که این تیپ به‌ نام مبارک «سیدالشهدا(ع)» مزین شد و با جمعی از یاران و دوستانش، فرماندهی عملیات تیپ را عهده‌دار شد.

وی پس از کناره گیری شهید "علیرضا موحد دانش" به فرماندهی لشکر10 سیدالشهدا در آمد که این لشکر در عملیات های والفجر مقدماتی، والفجر 1، والفجر2، والفجر 4 و خیبر به حضوری تاثیر گذار داشت تا اینکه پس از حضور مداوم در جبهه در جریان عملیات «بدر»، روز پنجشنبه ۲۵ اسفند ماه ۱۳۶۳ هنگام اذان ظهر در شرق دجله(منطقه هور الهویزه)، همراه شهیدان ناصر شیری، حسن بهمنی، مرتضی شکوری گرکانی(میثم) به درجه رفیع شهادت نائل شدند. پیکر این فرمانده شهید بعد از ۱۳ سال به میهن اسلامی بازگشت.

 

 

عکس یادگاری حاج آقای ابوالقاسمی با دو داماد شهیدش

از سمت راست نفر اول شهید "کاظم رستگار"، حاج آقای ابوالقاسمی و "شهید ناصر شیری"

 

شهید "کاظم رستگار" نفر اول از سمت چپ

 


برگرفته از سایت ساجد

 




برچسب ها :

اگر چه نخستین نبود، اما به شهادت تاریخ این بارزترین نمونه از جنایت های شیمیایی در طول حیات بشر بود که این چنین بر سر مردم غیر نظامی ایران فرود می آمد.

سال ها پیش از جنگ هشت ساله ایران و عراق، اروپا، ساعت ۵ بعد از ظهر روز ۲۲ آوریل سوزش گاز کلرین را روی پوست خود حس کرد.

شهر « ایپر » در کشور بلژیک نخستین تجربه جهانیان در استفاده از گاز های سمی کشنده بود، جایی که نیروهای آلمانی بمب های خود را بر سر پنچ هزار سربازجبهه متفقین از فرانسوی گرفته تا کانادایی، ریختند و یکی از نقاط تاریک تاریخ را در سال ۱۹۱۵ به نام خود رقم زدند.
بمب هایی که در نتیجه آن ۱۵ هزار مصدوم شیمیایی بر جای ماند و کشته هایی که هرگز فکر نمی کردند با پوست های تاول زده در تابوت فرو خواهند رفت. پس از شهر ایپر در اروپا حالا نوبت آفریقایی ها تا سهم خود را از این گازها شیمیایی ببرند و ایتالیا اسباب این کار را فراهم کرد. دومین حمله شیمیایی که تاریخ آن را به عنوان لکه ننگی بر دامن اروپاییان ثبت کرده است، حمله ایتالیا به حبشه بود این بار نیز یک کشور ستیزه جو برای در هم شکستن نیرو های مقاومت دست به ابزاری می برد که نتایج آن تا سالیان سال برای کودکان بی گناه آن دیار باقی ماند، کودکانی که شاید در آن زمان هنوز به دنیا نیامده بودند اما سیاست مداران و سربازان ایتالیایی برای آنها گاز های کشنده شیمیایی را به یادگار گذاشتند.
به هر صورت همین دو جنگ کافی بود تا بشر را از آن چه خود با دست خود ساخته به هراس آورد و جهان را تا سال ها پای میز مذاکره بنشاند. ژنو پایتخت سیاسی اروپا میزبان نشست کشور های جهان شد تا بر سر استفاده از این مواد شیمیایی تصمیم بگیرند ونتیجه آن در سال ۱۹۲۵ به ( پروتکل ژنو ) مشهور شد.
کشور های جهان در این پرتوکل، منع به کار گیری عوامل سمی و خفه کننده در جنگ ها را به امضا رساندند و در مقابل قانون شکنان هم قسم شدند. عراق جزو ۱۲ کشور امضا کننده پروتکل بود. اما در گذر ایام، ذهن بشر این معاهده را به دست فراموشی سپرد تا پس از هفتاد سال از جنگ جهانی اول، در دهه ۸۰ میلادی یک کشور متجاوز علیه نیرو های مقاومت دست به جنایتی دیگر بزنند.

 آغاز جنایت:

 در آذز ۱۳۶۱ صدام، دیکتاتور عراقی برای، در هم شگستن مقاومت رزمندگان ایرانی در تک های شبانه از مقداری سولفور موستارد (عامل تاول زا) استفاده کرد.

پس از آن در سال ۱۳۶۲ در پیرانشهر و پنجوین، سلاح های شیمیایی را کامل و مستقیم به کار گرفت. تا اینکه در اواخر سال ۱۳۶۳ به علت اعتراض کشور های اروپایی و علنی شدن ابعاد گسترده کاربرداین جنگ افزار ها در جنگ با ایران، موقتاً از به کارگیری این سلاح ها در جنگ منصرف شد.
اما نخستین اعزام مجروحین شیمیایی ایران به اروپا پس از عملیات فاو در خاک عراق بود. استفاده از سلاح های شیمیایی در بعد وسیع توسط عراق بار دیگر در جریان این عملیات آغاز شد. اوایل زمستان ۱۳۶۴ که رزمندگان ایران با عملیات گسترده خود توانستند شهر فاو عراق را تصرف کنند رژیم عراق آتش سلاح های شیمیایی را به روی سپاه ایران گشود و به این ترتیب نخستین حمله وسیع شیمیایی که مجروحین بسیاری به جا گذاشت در خاک عراق رقم خورد. سکوت کشور های هم پیمان پروتکل ژنو، چراغ سبزی بود که به صدام نشان داده شد تا دیگر از هیچ جنایتی دریغ نکند.
اوایل سال ۱۳۶۶ عراق از جنگ افزار های شیمیایی به طور انبوه در جبهه مرکزی سومار استفاده کرد. پس از عملیات والفجر ۸، نیروهای عراقی به قدری از مواد سمی شیمیایی استفاده کردند که در بیمارستان های عقبه ایران جای سوزن انداختن نبود حدود هفت هزار گلوله توپ و خمپاره حاوی مواد سمی علیه مواضع نیروهای ایران شلیک شد.
ظرف دو روز هواپیما های عراقی به طور مداوم بیش از هزار بمب شیمیایی در صحنه عملیات فرو ریختند.
سردشت و حلبچه ، دو جنایت جنگی روز یک شنبه ساعت ۴:۱۵ بعداز ظهر هفتم تیر سال ۱۳۶۶ برابر با ۲۸ ژوئن ۱۹۸۷ سردشت مورد حمله شیمیایی قرار می گیرد؛ چیزی که مردم هایش در بختک های خوابشان هم نمی دیدند با وجود این که شهر بمباران شده بود مردم پس از بمباران از پناهگاها خارج و برای دیدن مناطق بمباران شده و کمک به هم نوعان خود عازم این مناطق شدند و خوشحال بودند که کشته و زخمی نداشتند بعد از مدتی بوی سیر گندیده تمام فضای شهر را فرا گرفت. ناگهان پرندگان از بالای درختان بر روی زمین سقوط کردند و به دنبال آن مردم یکی یکی به روی زمین افتادند زن و مرد، کودک ونوجوان یکی پس از دیگری. 
جمهوری اسلامی ایران، این تهاجم را غیر انسانی اعلام کرد و شهر سردشت را « نخستین شهر قربانی جنگ افزارهای شیمیایی در جهان بعد از بمباران هسته ای هیروشیما و ناکازاکی» نامید .
علیه غیر نظامیان فقط در سردشت اتفاق نیفتاد. بسیاری از شهر های ایران مثل مریوان، روستای کلال، قلعه جی و جاهای دیگر با هزاران کشته و مجروح از دست بمب افکن های رژیم بعث در امان نماندند. اما جنون صدام دامن مردم عراق را نیز گرفت، این اولین بار بود که بشر به چشم خود می دید دیکتاتور ملت خود این چنین قتل عام می کند.
بمباران شیمیایی حلبچه ثابت کرد قدرت اروپایی و آسیایی نمی شناسد، هر جا که قدرت یله و بی قید باشد، فساد راهم با خود می آورد. آن وقت جنایت برای صاحب قدرت از آب خوردن هم راحت تر می شود.
در ۲۳ مارس ۱۹۸۸ خبر نگار روزنامه انگلیسی «گاردین» مشاهدات عینی خود را از شهر حلبچه این طور گزارش می کند : سطح کوچه های خاکی و خانه های با خاک یکسان شده این شهر دور افتاده و عقب نگاه داشته شده کردستان پر از اجساد مردان و زنان و کودکان و احشام و حیوانات است که زخم خون و علائم انفجار رویشان دیده می شود. پوست اجساد به طرز عجیبی بی رنگ است، چشم ها باز و خیره و از حدقه بیرون زده، آب خاکستری رنگی از دهانشان بیرون زده و انگشتانشان پیچ خورده است. معلوم است که درست حین کارهی روزمره مرگ مانند صاعقه بر سرشان فرویخته است برخی فقط آن قدرتوان داشته اند که خود را به آستانه در برسانند در این جا مادری است که درآخرین لحظه کودکش را به آغوش کشیده، در آنجا پیرمردی خود را میان طفل شیر خواره و آنچه که نمی دانسته چیست، سپر کرده است و....
در روز حادثه، ۵۰ فرزند هواپیمای ویژه بمباران ارتش عراق که هر یک به ۴ عدد بمب شیمیایی ۵۰۰ کیلویی مجهز بودند، در افق غرب آسمان حلبچه ظاهر شدند. مردم حلبچه، بارها شاهد پروازهای عبوری هواپیما های عراقی از غرب به شرق و به سوی آسمان ایران بوده اند. مردم به تماشای پرواز هواپیماها ایستاده بودند غافل از این که این بار بمب افکن ها پس از یک گردش به سمت جنوب با ریختن ۲۰۰ بمب حاوی مواد شیمیایی مجداً به سمت غرب تغیر مسیر داده و از دور نظاره گر ابر زرد رنگی می شوند که بر آسمان شهر سایه می اندازد.
حاصل آن یکی از فجیع ترین صحنه های جنگی، بعد از جنگ جهانی دوم بود.
آنها در عرض چندساعت ۵۰۰۰ نفر را به قتل رساندند. این شهر در ۱۱ کیلومتری مرز ایران را به خاطر اینکه از فرصت استفاده کرده و علیه صدام به پا خاسته بودند، تنبیه کند.


سازمان ملل در خواب بود:


ایران تلاش خود برای مقابله با این حملات در عرصه جهانی گسترش داد. غیر از اعزام مجروحین به کشور های غربی به خصوص آلمان، اتریش و سوئد، ایران از سازمان ملل متحد خواست تا بر اساس پروتکل ژنو دولت عراق را محکوم کند و مانع از ادامه حملات شیمیایی شود. ۱۸ اسفند ماه ۱۳۶۲ دبیر کل سازمان ملل نخستین هیأت را برای برسی اتهام کار برد سلاح های شیمیایی توسط عراق راهی می کند.
طی۵ روز بازدید این گروه در منطقه از شواهد کاربرد سلاح های شیمیایی، در ۱۶ فروردین ۱۳۶۳ گزارش هیأت اعزامی پیرامون ادعای جمهوری اسلامی ایران مبنی بر استفاده عراق از سلاح های شیمیایی، همراه با اظهار تأسف دبیر کل از کاربرد سلاح های شیمیایی، به شورای امنیت تسلیم شد چهار روز بعد شورای امنیت کاربرد سلاح های شیمیایی را گویا محکوم می کند و از این کشور ها در خواست می کند و که پرو تکل ۱۹۲۵ ژنو در این ارتباط را رعایت کنند.
زمستان سال بعد گزارش گروه کار شناسی سازمان ملل متحد که مؤید کاربرد سلاح های شیمیایی توسط عراق علیه نیرو های ایران بود، منتشر شد. و این بار نیز رییس شورای امنیت در بیانیه کاربرد سلاح های شیمیایی توسط عراق علیه نیروهای ایران و هم چنین ادامه جنگ را گویا محکوم کرد. همراه با موج مخالفت های جهانی با این جنایت جنگی صدام، این کشور حملات شیمیایی خود را به ایران  موقتاً قطع کرد. با فتح فاو توسط ارتش ایران بار دیگر حملات عراق آغاز شد اما این بار عراق، ایران را به استفاده از بمب شیمیایی متهم کرد!
در اولین ماه سال۱۳۶۷ هیأت سازمان ملل متحد برای برسی کاربرد سلاح های شیمیایی رهسپار تهران شد. این هیأت از ۲۸ تا ۳۱ مارس در ایران و از۸ تا ۱۱ آوریل در عراق کار خود را انجام داد و نتیجه آن شد که شورای سازمان ملل لحن بیانیه ای جدید را تغیرداد و طی بیانیه ای کاربرد سلاح های شیمیایی را محکوم کرد، در صورتی که ایران هرگز از این سلاح ها استفاده نکرده بود. ادعای عراق درباره حمله شیمیایی ایران به خاک آن کشور از حمله ای گرفته شده بود که ایران به یک مهمات خانه عراقی داشت. در این مهمات خانه انبوهی از مواد شیمیایی این کشور نگه داری می شود. به هر صورت مجامع جهانی با ادامه محکومیت دو طرف مخاصمه، عملاً در مقابل این رفتار عراق سکوت کردند تا عراق از آخرین ترفندهایش برای پیروزی استفاده کند، اما نتیجه چیز دیگری شد.

 

سکوت ، ابزاری برای آشتی

 

شرایط ایران به گونه ای پیش رفت که ایران قطعنامه ۵۹۸ را در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ پذیرفت.
امام خمینی (ره) با توصیف شرایط سخت ایران، درباره پذیرش قطع نامه گفتند : آری دیروز روز امتحان الهی بود که گذشت و فردا امتحان دیگری است که پیش می آید و همه ما نیز روز محاسبه بزرگ تری را پیش رو داریم. من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن می دیدم ولی با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطع نامه و آتش بس موافقت نمودم و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب می بینم و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود. هرگز راضی به این عمل نمی بودم و مرگ و شهادت برایم گوارا تر بود، اما چاره چیست که همه باید به رضایت حق تعالی گردن نهیم و مسلماً ملت قهرمان و دلاور ایران نیز چنین بوده و خواهد بود.
پس از پذیرش قطع نامه توسط رهبر کبیر، ایران وارد فاز جدیدی از مناسبات سیاسی شد. حالا نوبت اثبات مظلومیت ایران در مجامع جهانی بود. ضمن این، ایران خود را در شرایطی می دید که می توانست غرامت جنگ را از عراق مطالبه کند.
در بند ۷ قطعنامه ۵۹۸ به صراحت اعلام شده بود: ابعاد خسارات وارده در خلال منازعه و نیاز به تلاش های بازسازی با کمک های مناسب بین المللی پس از خاتمه در گیری تصدیق می گردد و در این خصوص از دبیر کل در خواست می شود که یک هیأت از کارشناسان را برای مطالعه موضوع بازسازی و گزارش به شورای امنیت تعیین کند.
اما پس از جنگ ایران به دلایل بسیاری در اجرا و پیگیری این بند ناتوان ماند. در صورتی که در ۱۸ آذر ۱۳۷۳ عراق به عنوان متجاوز به خاک ایران شناخته شد. با این وجود، تلاش بسیاری از مدافعان حقوق جانبازان شیمیایی در عرصه دادگاه های جهانی بدون حمایت دولت ایران با شکست مواجه شد و ایران علاوه بر این که از وصول بسیاری از غرامت های جنگی خود بازماند، حتی نتوانست از اتباع خود در دادگاه های بین المللی علیه کشور های غربی حمایت کند، کشور های که حامیان اصلی عراق در جنگ بودند و عراق بمب های شیمیایی خود را متعلق به آنها می دانست.
اوضاع وقتی کمی پیچیده تر شد که ایران حتی در دادگاه هایی که دیگر کشورها برای مجازات عاملان این جنایت برگزار کرده بودند، شرکت نکرد. البته عده ای معتقدند عدم حضور ایزان در این دادگاه ها یا به خاطر بی اطلاعی مقامات ایرانی بوده است یابه خاطر موضع صلح جویانه ایران.
 
برگرفته از وبلاگ گل های خفته

 




برچسب ها :

وقتی در این سفر برای آغاز عملیات جستجوی پیکرهای مطهر شهدای عملیات بدر و سردار دلاور لشکر عاشورا، شهید آقا مهدی باکری وارد این منطقه در عمق خاک عراق شدیم، چیزی که به همه بچه‌های تفحص روحیه‌ای مضاعف بخشید دیدن همین دستخط قرمز رنگ بر روی این کتیبه بود.

کمیل باقرزاده، فرزند سردار باقرزاده، فرمانده کمیته جستجوی مفقودین در فضای مجازی نوشت: چند شب پیش برای دیدار پدر عزیزم که تازه از مأموریت تفحص برون مرزی برگشته بودند راهی تهران شدم. لابلای تصاویر سفر اخیرشان، به عکس زیبایی رسیدم که حکایت جالبی دارد. تصویر سنگ یادبودی که رژیم بعثی عراق در منطقه عملیات بدر در شرق رودخانه دجله بنا کرده و به اصطلاح، افتخارات رژیم صدام(!) را بر روی آن حکاکی کرده‌اند.

عملیاتی که ما آن را به اسم «عملیات بدر» می‌شناسیم، در این لوح یادبود به عنوان «تاج المعارک» معرفی شده و اطلاعاتی مانند نام یگانهای بعثی شرکت کننده در عملیات و نتایج آن و نیز خسارتهای دشمن (یعنی ایران!) بر روی این کتیبه نقش بسته است.

اما آنچه در این تصویر از همه مهمتر است، حرف دلِ امروز ملت عراق است که عشایرِ شجاعِ عراقیِ شرقِ دجله با رنگ قرمز بر روی کتیبه نوشته‌اند، و به منزله خط بطلانی است بر آرزوها و نیّات شیطانی صدام ملعون و اربابان آمریکایی‌اش: «عاش القائد الخامنئی»! زنده باد خامنه ایِ رهبر!

پدرم تعریف می‌کردند: وقتی در این سفر برای آغاز عملیات جستجوی پیکرهای مطهر شهدای عملیات بدر و سردار دلاور لشکر عاشورا، شهید آقا مهدی باکری وارد این منطقه در عمق خاک عراق شدیم، چیزی که به همه بچه‌های تفحص روحیه‌ای مضاعف بخشید دیدن همین دستخط قرمز رنگ بر روی این کتیبه بود.

آری، امروز اگرچه آقا مهدی باکری و شهدای عملیات بدر در میان ما نیستند، ولی آنچه آن بزرگمردان برای تحقق آن ایستادند و جان خویش را تقدیم کردند محقق شده است، و فرهنگ انقلاب اسلامی و تبعیت از ولایت فقیه، به برکت خون شهیدان و مجاهدت رزمندگان در عراق حاکم شده، و همین فرهنگ عامل پیروزیهای پی در پی این روزهای جبهه مقاومت اسلامی در سرتاسر منطقه، از عراق تا سوریه و لبنان و فلسطین است.

راستی، برای بچه‌های تفحص دعا کنید؛ و دعا کنید إن شاء الله پیکر مطهر آقا مهدی باکری هم پیدا بشه.. بازگشت پیکر آقا مهدی، طوفان بزرگی به پا خواهد کرد.

برگرفته از سایت ساجد

 




برچسب ها :

لحظه به لحظه این روزها روایتگر مقاومتی جانانه برای رهایی خرمشهر است، رزمنده‌ها مرحله به مرحله پیشروی می‌کنند تا این شهر را از محاصره ارتش بعث عراق بیرون آورند؛ امیر سپهبد شهید «علی صیاد شیرازی» در این عملیات فرمانده قرارگاه مرکزی کربلا بود که اوضاع و احوال روزهای هفدهم تا بیستم اردیبهشت 1361 را در کتاب ناگفته‌های جنگ  این گونه روایت می‌کند:

«... همان شب [شامگاه شانزدهم به هفده اردیبهشت و آغاز مرحله‌ی دوم عملیات] بچه‌ها، به سرعت خودشان را تا نزدیکی شلمچه رساندند؛ ولی مشخص بود که تهدید خیلی زیاد است. هم این طرف [در داخل خاک خودمان] دشمن وجود داشت، هم آن طرف [در خاک عراق[

توی یک نوار باریک پیشروی می‌کردیم و از دو جناح در خطر بودیم. نیروی تازه‌نفسی هم نداشتیم که بیایند و جای اینها را بگیرند. نیروها برگشتند سر جایشان؛ ولی توانستند از یگان‌های دشمن انهدام نیروی خوبی بکنند. دفعه‌ی دوم [شامگاه هجده اردیبهشت] هم خودشان و هم ما، مُصر بودیم که این عملیات انجام شود. امیدوار بودند که این کار را بشود کرد.

یک شب دیگر هم تک شد؛ [شامگاه نوزده به بیست اردیبهشت 61] حالا شب بعدش بود یا یک شب دیگر، یادم نیست. این بار تلفات دادیم. اولش نمی‌دانستیم که چرا تلفات می‌دهیم؛ ولی زود از این ابهام درآمدیم. با بچه‌ها که در خط اول مشورت کردیم گفتند: دشمن آتش سنگینی را در سطح زمین روی ما اجرا می‌کند.

بعد متوجه شدیم که آنها توپ پدافند 23 میلی‌متری ـ که برای مقابله با حملات هواپیماهای دشمن است ـ و هم‌چنین قبضه‌های چهارلول پدافند هوایی شیلیکا را خوابانده‌اند روی سطح زمین و آتش درو اجرا می‌کنند. به این شکل، همه‌ی بچه‌های ما را قلع و قمع می‌کردند و اجازه نمی‌دادند که به آنها نزدیک شوند. [زمین] منطقه، صاف بود و هیچ مانعی نداشت.

فرسودگی و حالت عجیبی بر ما حکم‌فرما شد. در این موقع، نقطه‌ی درخشانی در صحنه‌ی عملیات به وجود آمد. متوجه شدیم که قرارگاه عملیاتی قدس؛ واقع در منطقه‌ی شمالی عملیات، پای بی‌سیم فریاد می‌زند: دشمن دارد به شدت از زیر کرخه نور می‌رود عقب. گفتند: ما هر چه دنبالشان می‌کنیم، به اینها نمی‌رسیم. سرعت عقب‌نشینی اینها زیاد است.

پشت سر هم، لشکر 6 زرهی و لشکر 5 پیاده‌ی مکانیزه ـ دو لشکر گردن کلفت عراقی‌ها که سالم و دست‌نخورده بودند ـ رو به پایین آمدند و رفتند پشت طلائیه و کوشک؛ البته اول پشت پاسگاه خاتم بودند. ما نیروهایمان را کشیدیم تا پاسگاه خاتم. از این طرف هم نیروهای خودمان آمدند و پادگان حمید را گرفتند. جاده‌ی اهواز به خونین‌شهر در یک لحظه وصل شد.

با هلی‌کوپتر، برای سرکشی رفته بودم؛ تا محور بالا [یعنی حوزه‌ی عمل قرارگاه عملیاتی قدس] را کنترل کنم. موقع برگشتن، از شدت علاقه‌ای که داشتم تا جاده باز شود و با اینکه اولین بار بود که از این مسیر می‌آمدم (قبل از آن در خوزستان نبودم و فقط از روی نقشه توجیه بودم)، گفتم: از محور اهواز رو به سمت جنوب بیاییم! احتمال داشت که عراقی‌ها هم [آنجا حضور داشته] باشند؛ ولی آمدیم. همه جا نیروهای ارتشی و بسیجی برای هلی‌کوپتر ما دست تکان می‌دادند. محور را راحت آمدیم. دشمن هم با اجرای شگرد آتش و حرکت می‌رفت عقب. با این عقب‌نشینی، الحاق قرارگاه فتح و قرارگاه قدس از شمال انجام شد و تقریباً عمده‌ی منطقه‌ای که در طرح عملیات الی بیت‌المقدس پیش‌بینی کرده بودیم و در کوشک به جاده‌ی زیر حسینیه رسیده بودیم و الحاق انجام شده بود. جاده‌ی اهواز به خونین شهر هم کاملاً باز شده بود. پادگان حمید هم آزاد شده بود و سه قرارگاه [قدس، فتح و نصر] روی یک خط قرار داشتند.

در اینجا، نقص ما، وضعیت دشمن در خونین‌شهر بود. بین خونین‌شهر و شلمچه، دشمن مثل یک غده‌ی سرطانی هنوز وجود داشت و از طرف دیگر، از عقب جبهه گزارش می‌شد که مردم با اینکه می‌دانند حدود پنج هزار کیلومتر مربع آزاد شده و بیش از پنج‌هزار نفر هم اسیر گرفته‌ایم و عمده‌ی سرزمین‌های اشغالی ما در استان خوزستان آزاد شده، ولی مرتب تکرار می‌کنند: خونین‌شهر چه شد؟

یعنی تمام عملیات یک طرف، آزادی خونین‌شهر طرف دیگر. برای خودمان هم این مطلب مهم بود که به خونین‌شهر دست پیدا کنیم. می‌دانستیم اگر خونین‌شهر را نگیریم، دشمن همان طور که در شمال شهر اقدام به حفر سنگر کرد، در محور ارتباطی خونین‌شهر به شلمچه هم اقدام به حفر سنگرهای سخت می‌کند و ما دیگر نمی‌توانیم به این سادگی به هدف‌مان برسیم.

چندین شور عملیاتی با فرماندهان و اعضای ستادمان انجام دادیم. قرارگاه مرکزی کربلا، اداره‌کننده‌ی منطقه بود. نتیجه که نگرفته بودیم، هیچ؛ مطالبی که فرماندهان از وضع یگان‌هایشان می‌گفتند، نمایان می‌ساخت که باید به سرعت نیروها را بازسازی کنیم؛ چون توان و رمقی برای واحدها باقی نمانده بود. لشکرهایی که در اختیار داشتیم، اسم‌شان لشکر بود ولی از رمق افتاده بودند.

برگرفته از سایت ساجد




برچسب ها :

 

شرح صوتی عملیات ها

درآمدی بر 8 سال دفاع مقدس

ردیف

عنوان

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 8 سال دفاع مقدس 22,835 01:04:43

1. عملیات عاشورا

ردیف

عنوان

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 میمک 1,395 0:03:51
2 عاشورا 1 642 0:01:42
3 عاشورا 2 492 0:01:16
4 عاشورا 3 868 0:02:21
5 عاشورا 4 1,489 0:04:07

2. عملیات بدر

ردیف

عنوان

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 عملیات بدر 2,377 0:06:38

3. عملیات بیت المقدس

ردیف

عنوان

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 بیت المقدس 1 3,811 0:08:02
2 بیت المقدس 2 1,464 0:04:02
3 بیت المقدس 3 1,438 0:03:58
4 بیت المقدس 4 1,218 0:02:52
5 بیت المقدس 5 867 0:02:20
6 بیت المقدس 6 923 0:02:30
7 بیت المقدس 7 1,095 0:02:34

3. عملیات در محور کرخه - دزفول

ردیف

عنوان

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 عملیات در محور کرخه دزفول 413 0:00:57

4. عملیات در محور شحیطیه

ردیف

عنوان

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 عملیات در محور شحیطیه 559 0:01:01

5. عملیات امام علی علیه السلام

ردیف

عنوان

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 امام علی (ع) 1,753 0:03:34

6. عملیات امام مهدی عجل الله فرجه

ردیف

عنوان

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 امام مهدی (ع) 1,278 0:02:55

برگرفته از سایت شهید آوینی




برچسب ها :

عمليات ثامن الائمه

شكست حصر آبادان

در نخستين ماه هاي سال 1360 شهيد يوسف كلاهدوز قائم مقام وقت فرماندهي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ، طرح شكست حصر آبادان را كه توسط شهيد حسن باقري طراحي شده بود ، به شوراي عالي دفاع ارائه داد . پس از تصويب طرح و هماهنگي با نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي و نيروهاي تحت امر سپاه پاسداران ، چگونگي انسجام و نحوه ادغام نيروها ، همچنين نام حمله ، روز و ساعت آن مشخص شد .

موقعيت جغرافيايي زمين و طرز گسترش و آرايش يگان هاي ارتش عراق درمنطقه به گونه اي بود كه با يك حمله غافلگيرانه و محاصره برق آسا ، مي توانست ضربه كمر شكني به دشمن وارد سازد . فراتر از همه انگيزه هايي كه براي عمل در شرق رود كارون و پاكسازي دشمن در آن منطقه به لحاظ سياسي و نظامي وجود داشت ، نظر صريح فرمانده كل قوا ، يعني امام خميني مبني بر اين بود كه حصر آبادان بايد شكسته شود .

اين فرمان پس از گذشت يك سال از آغاز جنگ و محاصره شهر ساحلي آبادان همچنان به صورت يك مسئوليت بر دوش فرماندهان و بويژه ارتشيان لشكر 77 خراسان كه در آن منطقه مستقر بودند ، سنگيني مي كرد . سر انجام در ساعت 1 بامداد پنجم مهرماه 1360 ، نخستين عمليات گسترده و مشترك ارتش و سپاه با نام ثامن الائمه و با رمز نصر من الله و فتح قريب به منظور تصرف پل هاي روي كارون و قطع حلقه ارتباطي نيروهاي محاصره كننده آبادان آغاز شد .

پيروزي در اين عمليات به معناي ورود به مرحله تازه اي از جنگ و گشودن گره كور جنگ محسوب مي شد . نزديك به 13 كيلومتر از كناره رود كارون و همين ميزان از كارون تا جنوب جاده ماهشهر – آبادان در اشغال دشمن بود ، به گونه اي كه دو جاده اهواز – آبادان و ماهشهر – آبادان در منطقه اشغال شده قرار داشت و قسمت هايي از آن نيز در تصرف دشمن بود .

استحكامات مهمي كه عراق براي پدافند در اين منطقه به وجود آورده بود ، به اندازه اي به آنها قوت قلب مي بخشيد كه تمام منطقه را با آرامش خاطر ، از دو پل قصبه و حفار و گاهي هم با يك پل ديگر تدارك و پشتيباني مي كردند .

با اين وجود ، ساعت 14 روز پنجم مهرماه ؛ يعني به فاصله 13 ساعت از آغاز عمليات اعلام شد كه دومين پل ارتباطي دشمن با غرب كارون نيز به تصرف نيروهاي رزمنده ايران در آمده است و پيشروي از همين نقطه ادامه دارد .

عراق با استعداد سه تيپ از لشگر هاي زرهي 3 و 111 ، و چهار گردان پياده و پنج گردان توپخانه در منطقه حضور داشت . از جمله خسارات و تلفات دشمن در اين عمليات ، انهدام 90 دستگاه تانك و نفربر ، 100 دستگاه خودرو ، دو پل پي . ام . پي و كشته و زخمي شدن و اسارت بيش از 3800 تن از نيروهاي عراقي بود .

همچنين مقدار قابل توجهي تجهيزات پيشرفته از آنها به غنيمت گرفته شد كه عبارت بودند از :

160 دستگاه تانك و نفربر

150 خودروي نظامي

30 دستگاه بولدوزر

5 قبضه توپ 152 ميليمتري دور برد

2 قبضه موشك انداز كاتيوشا

مقداري اسلحه سبك و سنگين و مهمات

تلفات و خسارات زياد دشمن در طي دو روز عمليات ، به واسطه حمله سريع و شيوه تهاجم نيروهاي ايراني بود . فرماندهان ايراني در اين نبرد به سه هدف مهم دست يافتند كه نشان مي داد با ابتكار مي توان دست به يك عمليات موفق و گسترده زد . اين سه هدف عبارتند از:

1- انهدام نيروهاي دشمن

2- آزادسازي نيروهاي خودي از حلقه محاصره دشمن

3- آماده شدن براي حمله تعيين كننده نهايي

پس از انجام موفق عمليات موفق ثامن الائمه و اعلام تبريك خبر شكست حصر آبادان به امام ، هواپيماي سي – 130 حامل شماري از فرماندهان جنگ هنگام بازگشت به تهران سقوط كرد . در اين سانحه كه روز هفتم مهرماه اتفاق افتاد محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر ، جواد فكوري فرمانده نيروي هوايي ارتش ، يوسف كلاهدوز قائم مقام فرماندهي سپاه پاسداران ، ولي الله فلاحي رئيس ستاد مشترك ارتش و موسي نامجو وزير دفاع و نماينده امام در شوراي عالي دفاع كه همگي در طراحي و اجراي عمليات شكست حصر آبادان شركت داشتند ، به همراه تني چند از افسران و همراهان به شهادت رسيدند .

 

خلاصه گزارش عملیات :

نام عمليات : ثامن الائمه

زمان اجرا : 5/7/1360

مدت اجرا : 2 روز

مكان اجرا : شرق رود كارون – آبادان

رمز عمليات : نصر من الله و فتح قريب

تلفات دشمن : 3800 كشته ، اسير و زخمي

ارگان هاي عمل كننده : سپاه و ارتش

اهداف عمليات : اجراي فرمان امام مبني بر شكست حصر آبادان با تصرف 3 پل كارون و قطع حلقه ارتباطي نيروهاي دشمن با يكديگر به اميد گشودن گره كور جنگ و آزاد سازي نيروهاي خودي از حلقه محاصره عراقي ها

 

 




برچسب ها :

عمليات پل نادري

درسي سنگين براي آينده جنگ

در نخستين روزهاي هجوم سراسري ارتش عراق به خطوط مرزي ايران ، عمليات پل نادري صورت گرفت . طي اين حمله محدود كه در روز 23 مهرماه سال 59 به منظور رويارويي و عقب راندن دشمن تا پشت خط مرزي آغاز شد ، سه تيپ پياده و يك گروهان زرهي از ارتش از غرب شهرهاي دزفول و انديمشك ، در محور جنوبي جنگ وارد عمل شدند ولي عليرغم پيش بيني فرماندهان نيروي زميني ارتش ، اين يورش پيروزي قابل توجهي به بارنياورد .

در عمليات پل نادري پيش بيني شده بود با بيرون راندن دشمن از غرب رودخانه كرخه ، حفاظت از مرز بين المللي تامين گردد . همچنين در نظر بود با پيشروي به سوي منطقه حلفاييه و چزابه عقبه نيروهاي عراقي در اين مناطق و شهرهاي بستان و سوسنگرد بسته شود كه در نتيجه اين محاصره احتمالي ، مناطق مذكور نيز از اشغال دشمن خارج شود . اما ضعف در برآورد و طراحي عمليات سبب ناكامي نيروهاي خودي شد .

 

 

خلاصه گزارش عملیات :

 

نام عمليات : پل نادري

 

زمان اجرا : 23/7/1359

 

مكان اجرا : محور جنوبي جنگ در غرب شهرهاي دزفول و انديمشك

 

ارگان هاي عمل كننده : نيروي زميني ارتش ج . ا

 

اهداف عمليات : بيرون راندن دشمن از غرب رودخانه كرخه و تامين مرز بين المللي

 

 




برچسب ها :

عمليات بيت المقدس

نقطه عطف فتوحات سرنوشت ساز جنگ

بيش از بيست ماه از آغاز جنگ تحميلي استكبار عليه جمهوري نوپاي اسلامي ايران مي گذشت و شهر خرمشهر همچنان در چنگ نيروهاي ارتش عرق قرار داشت . عمليات فتح المبين در منطقه غرب دزفول و شوش اخيرا به پايان رسيده و نتايج شگفت انگيز آن روح تازه اي را در كالبد رزمندگان اسلام دميده بود . فرماندهان جنگ بر آن بودند تا فرصت ابتكار عمل و كشاندن جنگ به يك شكل فرسايشي و بلند مدت از دشمن گرفته شود ، به ويژه آنكه فصل گرماي طاقت فرساي جنوب كشور در راه بود .

عمليات پيروزمندانه فتح المبين كه با آزاد سازي بخش گسترده اي از خاك خوزستان در شمال غرب اين استان پايان پذيرفته بود ، راه را براي آزاد سازي مناطق خرمشهر ، شلمچه ، هويزه و بخش هاي ديگر هموار ساخته بود ، چرا كه اين منطقه وسيع بر خلاف منطقه عملياتي فتح المبين فاقد عارضه و ناهمواري زميني بود .

البته دشمن در غرب رودخانه كارون كه در قلب خرمشهر جاري است ، استحكامات و موانع پيشرفته را احداث و 36 هزار نفر از نيروهاي خود را در خطوط پدافندي پيچيده اي متمركز و مستقر كرده بود . گذر از چنين خط مرگباري به يك معجزه و كاري خدايي شبيه بود . همچنان امام خميني ، فرمانده كل قوا به محض آزاد شدن خرمشهر فرمودند : خرمشهر را خدا آزاد كرد .

سر انجام در ساعت 30 دقيقه بامداد 10 ارديبهشت ماه 1361 نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران قرارگاه مشترك كربلا سپاه و ارتش و 3 قرارگاه عملياتي قدس در منطقه سوسنگرد و محور شمالي كرخه كور ، قرارگاه فتح در منطقه دارخوين و قرارگاه نصر در شمال خرمشهر ، حمله سراسري خود را از منطقه عمومي رودخانه كرخه كور و غرب رود كارون به منظور آزادسازي خرمشهر و مناطق شمال آن و عقب راندن دشمن از مرز بين المللي آغاز نمودند . همچنين از سوي ستاد جنگ مقرر شده بود تا در جريان اين عمليات ، شهر هاي اهواز ، حميديه و سوسنگرد از برد توپخانه سنگين و دوربرد دشمن خارج شود . پيش از آغاز عمليات ، از سوي قرارگاه كربلا ، رمز حمله با نام مبارك يا علي بن ابي طالب در روز سيزدهم رجب و در نخستين دقايق دهم ارديبهشت ماه 1361 به نيروهاي تحت امر صادر شد .

پس از 25 روز تلاش براي آماده سازي مقدمات و انجام طرح بزرگ عمليات ، به منظور رويارويي با مشكلات احتمالي ، از جمله آب گرفتگي هاي غير طبيعي كه دشمن ير سر راه رزمندگان ايراني ايجاد كرده بود و پيچيدگي مواضع و حجم ماشين آلات زرهي و نيروهاي پياده دشمن و انجام چهار مرحله عمليات تهاجمي در منطقه اي به وسعت 6000 كيلومتر مربع ، همه چيز براي يك حمله بزرگ مهيا شد .

سرانجام در تاريخ سوم خرداد ماه 1361 خرمشهر كه با 34 روز مقومت غيورانه ئر برابر دشمن سقوط كرده بود ، پس از 575 روز اشغال و ويران شدن خانه ها و اماكن عمومي و دولتي ، در كمتر از 25 روز آزاد و پاكسازي شد و به آغوش ميهن اسلامي بازگشت .

بازتاب اين پيروزي شگرف تا مدت ها در رسانه هاي جهان در صدر تمام اخبار و گزارش ها بود . فتح خرمشهر به منزله بزرگترين پيروزي نظامي – سياسي جمهوري اسلامي در جريان جنگ تحميلي و مهلك ترين ضربه به پيكره دشمن تلقي شد .

طي عمليات پيروزمندانه بيت المقدس اين خسارات به دشمن وارد آمد :

1- لشكر هاي 3 زرهي ، 11 و 15 پياده دشمن درمحور خرمشهر ، به ميزان 80 درصد منهدم شدند .

2- لشكر هاي 5 مكانيزه و 6 زرهي در محور شمالي عمليات با فرار و عقب نشيني به ميزان 20 درصد آسيب ديدند .

3- لشكر هاي 9 و 10 زرهي كه در عمليات فتح المبين آسيب ديده بودند هر يك به ميزان 20 درصد ، لشكر 7 پياده 40 درصد ، و يك لشكر زرهي كه در آخرين روزهاي سقوط خرمشهر ظاهر شد به ميزان 20 درصد منهدم شدند .

4- تيپ 10 زرهي به ميزان 30 درصد منهدم . تيپ هاي 31 ، 32 و 33 نيروي مخصوص كه به هنگام تجاوز به خرمشهر نقش اساسي داشتند ، ضربات سنگيني را متحمل شدند.

5- تيپ هاي 9 ، 10 ، 20 و 113 گارد مرزي و تيپ هاي 238 و 501 پياده 50 درصد منهدم شدند و نيروهاي آنها به اسارت رزمندگان اسلام در آمدند .

6- تيپ هاي 416 ، 417 ، 601 ، 602 و 603 به ميزان 50 درصد و تيپ 109 پياده به ميزان 60 درصد منهدم شدند . همچنين گردان هاي شناسايي حنين و حطين آسيب ديدند .

در مجموع چهار مرحله عمليات ، بيش از 16500 تن از نيروهاي دشمن كشته و زخمي و 19000 نفر نيز اسير شدند . علاوه بر بند خرمشهر ، مناطق و تاسيسات ديگري طي اين عمليات آزاد شدند كه عبارتند از :

1 – پادگان حميد ، جفير ، حسينيه و شهر هويزه

2 – جاده مهم و مواصلاتي اهواز – خرمشهر

3 – آزاد سازي 180 كيلومتر از خط مرزي و 5038 كيلومتر مربع از مناطق اشغالي

4 – جاده مواصلاتي سوسنگرد – هويزه

5 – خارج شدن بخش وسيعي از خاك جنوب ايران از زير آتش توپخانه سنگين دشمن

6 – تصرف و تامين 12 پاسگاه مرزي

تجهيزات و جنگ افزار هاي منهدم شده دشمن نيز بدين شرح است :

1 – 285 دستگاه تانك و نفربر

2 – ده ها انبار مهمات

3 – 40 فروند هواپيما

4 – 2 فروند هليكوپتر

5 – چندين دستگاه لودر و ماشين هاي مهندسي – رزمي

6 – 500 دستگاه خودرو

7 – ده ها قبضه توپ سنگين و سبك

8 – مقدار قابل توجهي از تيربارهاي گوناگون و سلاح هاي سبك و سنگين

همچنين غنايم فراواني به دست رزمندگان اسلام افتاد كه عبارتند از :

1 – 105 دستگاه تانك و نفربر

2 – ده ها انبار مهمات

3 – 95000 عدد انواع مين

4 – صد ها دستگاه خودرو سبك و سنگين

5 – تعداد قابل توجهي لودر ، بولدزر و ماشين هاي مهندسي – رزمي

6 – 18 قبضه توپ 130 ميليمتري

7 – هزاران قبضه سلاح انفرادي

 

خلاصه گزارش عملیات :

نام عمليات : بيت المقدس ( الي بيت المقدس )

زمان اجرا : 10/2/1361

مدت اجرا : 25 روز

مكان اجرا : منطقه عمومي رودخانه كرخه و غرب رود كارون

رمز عمليات : يا علي ابن ابي طالب

تلفات دشمن : 35500 نفر كشته ، زخمي و اسير

ارگان هاي عمل كننده : سپاه و ارتش

اهداف عمليات : آزاد سازي خرمشهر و خارج ساختن شهر هاي اهواز ، حميديه و سوسنگرد از برد توپخانه سنگين دشمن – طي چهار مرحله

 




برچسب ها :

عمليات بيت المقدس 7

آخرين‌ عمليات‌ جنگ‌ در محور جنوبي‌ نبرد

پس‌ از تقويت‌ دوباره‌ ارتش‌ عراق‌ توسط‌ حاميان‌ غربي‌ صدام‌ و هزينه‌هايي‌ كه‌ كشورهاي‌ عربي‌ خليج‌ فارس، صرف‌ حمايت‌ از رژيم‌ عراق‌ در رويارويي‌ با ايران‌ مي‌كردند، قواي‌ مسلح‌ اين‌ كشور دست‌ به‌ تهاجماتي‌ قابل‌ توجه‌ در محورهاي‌ جنوبي‌ جنگ‌ زدند.

در حالي‌ كه‌ ايران‌ آماده‌ مي‌شد تا قطعنامه‌598 سازمان‌ ملل‌ را به‌ عنوان‌ معاهده‌اي‌ براي‌ پايان‌ جنگ‌92 ماهه‌ تحميلي‌ بپذيرد، نيروهاي‌ دشمن‌ با پيشروي‌ در خطوط‌ ايران‌ و حتي‌ اشغال‌ برخي‌ مناطق، وضعيت‌ فوق‌العاده‌اي‌ را به‌ وجود آوردند.

اين‌ در حالي‌ بود كه‌ بسيج‌ عمومي‌ مردم‌ براي‌ تهاجمات‌ مجدد ارتش‌ صدام‌ در حد بالايي‌ بود و مي‌بايست‌ امتيازاتي‌ را كه‌ رژيم‌ عراق‌ قصد داشت‌ با قبول‌ حالت‌ نه‌ صلح، نه‌ جنگ‌ از ايران‌ بگيرد، پس‌ گرفته‌ مي‌شد.

بنابراين‌ سياست‌ و اين‌ تاكتيك، عمليات‌ «بيت‌المقدس‌7»- كه‌ يك‌ عمليات‌ ويژه‌ در نوع‌ خود بود- به‌ منظور پس‌ زدن‌ دشمن‌ از اين‌ سوي‌ خطوط‌ بين‌المللي‌ در منطقه‌ عمومي‌ «شلمچه» خرمشهر و در نخستين‌ ساعات‌ بامداد23 خردادماه‌1367 با رمز «يا اباعبدالله(ع)» آغاز شد.

رزمندگان‌ اسلام‌ در قالب‌ چندين‌ گردان‌ بسيجي‌ با فرماندهي‌ نيروي‌ زميني‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامي، توانستند شماري‌ از يگان‌هاي‌ ويژه‌ و آماده‌ دشمن‌ را متلاشي‌ نمايند و علاوه‌ بركشته‌ و زخمي‌ و اسير نمودن‌20400 تن‌ از نيروهاي‌ دشمن، يك‌ فروند هواپيما را ساقط‌ و60 دستگاه‌ تانك‌ و نفربر زرهي،40 قبضه‌ توپ،200 دستگاه‌ خودروي‌ نظامي‌ و چندين‌ زاغه‌ مهمات‌ دشمن‌ را منهدم‌ سازند و شمار بالايي‌ از تجهيزات‌ و ادوات‌ نظامي، چند قبضه‌ توپ‌ و تعدادي‌ زاغه‌ بزرگ‌ مهمات‌ دشمن‌ را به‌ غنيمت‌ خود درآورند.

 

خلاصه گزارش عملیات :

نام‌ عمليات: بيت‌ المقدس‌7

زمان‌ اجرا: 23/3/1367

تلفات‌ دشمن‌ (كشته، زخمي‌ و اسير) : 20400

رمز عمليات: يا ابا عبدالله‌ الحسين(ع)

مكان‌ اجرا: منطقه‌ عمومي‌ شلمچه‌ در شمال‌ شرقي‌ خرمشهر - محور جنوبي‌ جنگ‌

ارگان‌هاي‌ عمل‌كننده: نيروي‌ زميني‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامي‌

اهداف‌ عمليات: پس‌ زدن‌ دشمن‌ از خاك‌ ايران‌ و مقابله‌ با ترفند تجاوزات‌ دوباره‌ ارتش‌ عراق‌




برچسب ها :

كنار نكش حاجي 
(خاطره ای از شهید محمد ابراهیم همت)

بسم الله را گفته و نگفته شروع كردم به خوردن . 

حاجي داشت حرف مي زد و سبزي پلو را با تن ماهي قاطي مي كرد. 
هنوز قاشق اول را نخورده ، رو به عباديان كرد و پرسيد : عبادي ! بچه ها شام چي داشتن؟ همينو. واقعاً ؟ جون حاجي ؟

نگاهش را دزديد و گفت : تُن رو فردا ظهر مي ديم . 
حاجي قاشق را برگرداند . غذا در گلويم گير كرد .
حاجي جون به خدا فردا ظهر بهشون مي ديم .
حاجي همين طور كه كنار مي كشيد گفت : به خدا منم فردا ظهر مي خورم .

من زودتر از جنگ تمام مي شوم

وقتي به خانه مي آمد ، من ديگر حق نداشتم كار كنم .
بچه را عوض مي كرد ، شير برايش درست مي كرد . سفره را مي انداخت و جمع مي كرد ، پابه پاي من مي نشست ، لباس ها را مي شست ، پهن مي كرد ، خشك مي كرد و جمع مي كرد .
آن قدر محبت به پاي زندگي مي ريخت كه هميشه به او مي گفتم : درسته كه كم مي آيي خانه ؛ ولي من تا محبت هاي تو را جمع كنم ، براي يك ماه ديگر وقت دارم .
نگاهم مي كرد و مي گفت : تو بيش تر از اين ها به گردن من حق داري .
يك بار هم گفت : من زودتر از جنگ تمام مي شوم وگرنه ، بعد از جنگ به تو نشان مي دادم تمام اين روزها را چه طور جبران مي كردم.

 




برچسب ها :

 

ویدئو کلیپ « چشم مجنون »
پخش

 


انتظار زیبا - شهید جاویدالاثر بهروز صبوری
پخش

 

 

اشک‌ مادران شهدا با تماشای «شیار 143»
پخش

 




برچسب ها :

                

 

مستندهایی از عملیات های 8 سال دفاع مقدس



عملیات مرصاد مستند ابر
(فیلمی از منطقه عملیاتی والفجر 9)
مستندی کامل از عملیات والفجر 8



عملیات بدر و خیبر
عملیات خیبر عملیات ثامن الائمه عملیات های بدر و خیبر



نبرد دار خوین عملیات رمضان عملیات بیت المقدس



 
عملیات والفجر 10 عملیات کربلای 5  

 




برچسب ها :

در سال 1361 یکی از نمایندگان مجلس به پایگاه شکاری بوشهر می رود و پس از ملاقات با بزرگوار فرج الله براتپور به ایشان می گوید:بزرگترین ارزوی من در زندگی این است که یکبار کابین عقب هواپیمای شکاری بنشیم و پرواز کنم.
جناب براتپور در جواب این شخص می گوید:اشکالی نداره ولی چند تا شرط داره.
اولا شما باید دوره چتر بازی را ببینید به خاطر اینکه به محض پرواز امکان دارد که هواپیما مشکل پیدا کرده و مجبور به ایجکت شوید و اگر بخواهی ایجکت کنی باید بدانی که چگونه از چتر استفاده کنی,و کلی مطالب دگر در این مورد خاص باید یاد بگیری,به عنوان مثال اگر شرایط فرود با چتر را ندانی,امکان این میرود که در هنگام فرود پاهایت بشکند و یا اسیب جدی تری ببینی.
دوما باید وزن خود را کاهش دهی و بدن قوی و سرحالی داشته باشی.
نماینده مجلس کمی بفکر میرود و سپس می گوید,اگر اجازه دهید هواپیمای F-4 را از نزدیک ببینم.
سپس هر دو به سمت هواپیما امده و جناب براتپور توضیحات فنی را برای این شخص بازگو می نماید.
پس از اینکه این شخص متوجه باکهای بنزین هواپیما می شود,در جواب می گوید اینکه خیلی خطرناک است و اگر یک ترکش کوچک به این همه بنزین اصابت کند,اتفاق ناگواری رخ می دهد.

 

جناب براتپور در جواب:معلوم است که خطرناک است و اگر ترکشی به این ناحیه ها اصابت کند,هم ما و هم هواپیما تکه تکه می شویم.
نماینده مجلس کمی خود را جمع و جور کرده و اندکی متوجه خطراتی که خلبانان شکاری را تهدید می کند,می شود.
سپس به داخل کابین رفته و این شخص سوال می کند که این لوله پشت صندلی به چه منظور است???
که جناب براتپور ضمن توضیح به این شخص می گوید که این لوله پر از مواد منفجره است.
و در نهایت می پرسد?اونها که زیر صندلی خلبان قرار دارند چه هستند???
جواب:چیزه خاصی نیست و فقط 10 عدد راکت هستند که در هنگام ایجکت خلبان را در حدود 100 متر به بیرون پرتاپ می کند.
نماینده مجلس می گوید:جناب براتپور من از خیرش گذشتم و شما خلبانان شکاری خطرناکترین شغل دنیا را دارید و خداحافظ.




برچسب ها :

امیر سرتیپ2 خلبان براتپور رهبر دسته پروازی (لیدر) حمله به پایگاه های اچ3 و همچنین امیر سرتیپ 2 خلبان آزاده کاظمیان مهابادی کابین دوم شهید دوران در عملیات معروفی که باعث انتقال اجلاس سران غیر متعهدها از بغداد گردید بودنند. همچنین امیر سرتیپ2 خلبان یزدانی معاون آموزش نهاجا و  امیر سرتیپ 2 خلبان مهرنیا از پیشکسوت های نیروی هوایی و نویسنده دهها کتاب درباره عملیات های این نیرو عملیات را تشریح می کنند.

بردن هواپیماها به دورترین نقطه برای امان ماندن از حملات نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران

امیر سرتیپ خلبان برات پور، رهبر دسته پروازی عملیات حمله به اچ 3 به تشریح دلایل انجام عملیات حمله به اچ 3 پرداخت و گفت: عراق چون مشاهده کرده بود که بسیاری از تجهیزات و هواپیماهایی که در اختیار دارد مدام از سوی نیروی هوایی ایران مورد حمله قرار می گیرد و آسیب می بیند، تصمیم گرفت هواپیماهای خود را به سه پایگاه معروف به اچ که در دورترین نقطه عراق نسبت به ایران و در مرز اردن بود منتقل کند.  

 

 

طراحی 3 مسیر توسط با تجربه ترین خلبان ها

برات پور ادامه داد: در تهران بهترین خلبان های نیروی هوایی دور هم جمع شدند که عملیاتی طراحی کنند که این هواپیماهای نیروی هوایی عراق نابود شود. برای این عملیات طراحان سه مسیر را به شهید فکوری فرمانده وقت نیرو پیشنهاد داده بودند. مسیر مستقیم بغداد به دلیل حجم زیاد پدافند و وجود رادارها غیر ممکن بود، مسیر مرزهای کویت و عربستان نیز دارای رادارهای پر قدرت بود که باز هم باعث شناسایی ما می شد و لذا مسیر سوم انتخاب شد که از شمال غرب و از روی دریاچه ارومیه وارد خاک عراق شویم.

وی همچنین گفت: این عملیات دو مرحله دیگر نیز بنا بود که صورت گیرد اما اولین بار عملیات لو رفت و امکان سوخت گیری وجود نداشت و مرحله دوم نیز به بدی هوا برخورد کردیم و برگشتیم. 28 اسفند شهید فکوری طرح عملیات را ابلاغ کردند و بنا شد که عملیات در 15 فروردین انجام شود.

پیچیده ترین عملیات نیروی هوایی با چهار بار سوخت گیری بر روی هوا و در ارتفاع پایین با وجود دشمن

رهبر دسته پروازی هواپیماهای حمله کننده به اچ 3 در ادامه به تشریح نحوه اجرای این عملیات بسیار پیچیده پرداخت و گفت: هواپیماها در مرحله اول بر روی دریاچه ارومیه توسط هواپیماهای 707 سوخت رسانی شده و وارد خاک عراق شدند و هواپیماهای 747 که برای سوخت رسانی در این عملیات در قالب هواپیمای مسافری در سوریه حضور داشتند با علامت هواپیمای 707 حرکت خود را شروع کردند.

وی ادامه داد: برای عدم شناسایی توسط رادارها از ارتفاعات موجود در منطقه عبور کرده وارد خاک عراق شدیم. در نقطه مرزی عراق، ترکیه و سوریه در ارتفاع پایین زیر هزار پا که به شدت خطرناک بود توسط تانکر غول پیکر 747 بدون هیچ ارتباط رادیویی سوخت گیری دوباره کردیم و به طرف هدف ها حرکت کردیم. دو فروند هواپیما به سمت پایگاه شمالی و سه فروند برای پایگاه شرقی و سه فروند باقی مانده به سمت پایگاه اصلی حرکت کردند و هر سه پایگاه به خوبی بمباران شد.

برات پور همچنین گفت: در مسیر برگشت نیز دوباره سوخت گیری کرده و وارد خاک ایران شده و برای بار دوم نیز توسط هواپیمای تانکر 707  سوخت گیری کرده و به پایگاه بازگشتیم.

4000 کیلومتر پرواز در 5 ساعت و انهدام 48 فروند هواپیما در حمله به اچ 3

این خلبان پیش کسوت دستاوردهای اولیه این اهداف را نیز برشمرد و گفت: در این عملیات که اف 14 و اف 4 ها از پایگاه همدان، 707 و 747 از پایگاه تهران و اف 5 ها از پایگاه تبریز برخواسته بودند، چیزی حدود 5 ساعت پرواز صورت گرفته و مسیری حدود 4 هزار کیلومتر طی گردید. همچنین در این عملیات حدود 48 فروند هواپیما، 2 رادار و چندین آشیانه منهدم شد.

امیر مهرنیا نویسنده کتاب های دستاوردهای نیروی هوایی درباره اهمیت این حمله گفت: این عملیات حیثیت عراق را زیر سوال برد و روحیه سربازان عراقی را به شدت تضعیف کرد از سوی دیگر نابودی این تعداد هواپیمای معادل آن بود که روزی 48 حمله هوایی به نیروی های کشور صورت نگیرد.

 

شیرجه هواپیمای دوران به درون سالن اجلاس غیر متعهد

امیر منصور کاظمیان کابین دوم هواپیمای شهید دوران در عملیات بغداد میهمان دیگر برنامه ثریا بود که به تشریح خاطرات خود با شهید دوران در عملیات بغداد پرداخت و گفت: عملیات بغداد به لحاظ سیاسی بسیار اهمیت داشت و بنا بود که اجلاس غیر متعهدها در بغداد برگزار شود و صدام گفته بود که حتی یک پرنده نیز نمی تواند از آسمان بغداد عبور کند. در این عملیات بنا شد شهید دوران که یکی از با تجربه ترین خلبانان و دارای بیشترین پرواز بود این کار را انجام دهند.

کاظمیان ادامه داد: ما با ورود به آسمان بغداد با سه دیوار آتش مواجه شدیم به گونه ای بود که آسمان به جهت تعدد شلیک ها علیه ما روشن شده بود. هدف ابتدای که برای ما در این عملیات در نظر گرفته شده بود، پالایشگاه در نزدیک بغداد بود که توسط بمب های جنگنده ما مورد اصابت قرار گرفت. طی این مرحله از عملیات دادیم هواپیما ما نیز آسیب دید. بنده بعدها فهمیدم که از کابین عقب خارج شدم اما شهید دوران از کابین خارج نشده و به سمت سالنی که بنا بود اجلاس برگزار شود شیرجه رفتند و هواپیمای خود را به آن کوبیدند که باعث شد دیگر اجلاس در این کشور برگزار نشود.

نیروی هوایی آخرین گزینه بر هم زدن اجلاس غیر متعهدها

امیر مهرنیا، پیش کسوت نیروی هوایی در ادامه در تشریح عملیات بسیار مهم بغداد گفت: عملیات بغداد در واقع یکی از عملیات های نیروی هوایی در  دوران دفاع مقدس بود که جایگزینی و بدیلی نداشت. قرار بود اجلاس غیر متعهد ها در بغداد برگزار شود و این برای ایران بسیار بد بود زیرا از یک سو مسئولین ما مجبور بودند در کشور دشمن وارد این مذاکرات شوند و از سوی دیگر در این اجلاس احتمال آنکه با فشارها یک قطعنامه علیه ما تصویب شود نیز می رفت. مسئولان دستگاه دیپلماسی تمام تلاش خود را برای اینکه این اجلاس در بغداد برگزار نشود انجام داده ولی موفق نشدند چرا که صدام به همه اطمینان داده بود که هیچ پرنده ای نمی تواند از آسمان بغداد عبور کند. لذا نیروی هوایی آخرین گزینه موجود بود که نشان دهد این ادعا باطل است و نگذارد که این اجلاس برگزار شود.

95درصد احتمال شهادت و عدم بازگشت

مهرنیا در توضیح وضعیت خاص عملیات بغداد گفت: این عملیات بالای 95 درصد احتمال شهادت و عدم بازگشت داشت برای این عملیات پالایشگاه در نظر گرفته شده بود که انفجار آن باعث می شد که دیگر کسی نتواند آنرا مخفی کند و همچنین این عملیات در روزی انجام می شد که خبرنگاران مختلف وارد عراق می شدند.

این خلبان پیش کسوت ادامه داد: سه فروند هواپیما برای این عملیات در نظر گرفته می شود که یک فروند همان ابتدا با مشکل مواجه می شود و دو فروند دیگر به مرزهای عراق وارد می شوند. این دو فروند عملیات خود را انجام می دهند و یک فروند پس از عملیات به پایگاه خود بر می گردد اما هواپیمای شهید دوران آسیب می بیند و این شهید بزرگوار با شجاعت با هواپیمای خود به سمت سالن اجلاس سران شیرجه رفته و هواپیمای خود را به سالن کوبیده و باعث می شود که اجلاس دیگر در بغداد برگزار نشود.

 

آنان که رفتند کار حسینی کردند و آنان که ماندند باید کار زینبی کنند

امیر مهر نیا در تشریح اهداف خود برای تدوین دستاوردهای نیروی هوایی در دوره دفاع مقدس گفت: پس از جنگ تحمیلی بسیاری از نیروهای خاص کشور خاطرات و فعالیت های خود را فراموش می کنند و لذا لازم است مانند کاری که حضرت زینب (س) پس از عاشورا انجام داد و نهضت امام حسین (ع) را تکمیل کردند باید کسانی می بودند که این تلاش های نیروها در جنگ را ثبت و ضبط کند.

پایان جنگ، آغاز جنگی دیگر، جنگ با فراموشی

مهر نیا در ادامه به کم کاری های صورت گرفته در حوزه نشر دستاوردهای دفاع مقدس اشاره کرد و گفت: در دانشگاه های ما جنگ و عملیات های بزرگ دنیا آموزش داده می شود اما وقتی به عملیات کشور خودمان می رسیم بسیاری از دانشجویان چیزی در ذهن ندارند و این نشان می دهد که در این حوزه کم کاری زیادی شده است. لذا پس از خاتمه جنگ شروع یک جنگ دیگر است و آن هم جنگ با فراموشی است. از قدیم این خاطرات را یادداشت می کردیم اما دفاع مقدس آنقدر وسیع است که این کارهایی که صورت گرفته است به اندازه یک صد هزارم آنچه اتفاق افتاده، نیست.  

درگیری نیروی هوایی با دشمنان از قبل از جنگ تحمیلی

امیر، مهر نیا در ادامه برنامه به بیان تاریخچه عملیات های نیروی هوایی ارتش پرداخت و گفت: درگیری ما با عراق از قبل از قبل از جنگ شروع شده بود و تعدادی از شهدای نیروی هوایی مربوط به قبل از دفاع مقدس می باشد. به خاطر تحرکات اقلیت های کرد در غرب کشور، عراق از این فرصت استفاده کرد و آنها را تقویت کرد و نیروی هوایی از همان ابتدا با آنها در گیر بود. به عنوان مثال زمانی که شهید چمران در پاوه محاصره می شود نیروی هوایی 36 پرواز شبانه انجام می دهد که ایشان و گروهش را از آنجا نجات دهد و این عملیات ها همان زمانی است که شهید نوژه حادثه می بینند.

مهرنیا با توجه به اشارات خود در مورد درگیری های ابتدای انقلاب با عراق گفت: از این منظر نیروی هوایی در جنگ غافلگیر نشد منتها مسئولان آن زمان تصور نمی کردند که صدام جرات کرده و به ایران حمله کند. به محض آنکه جنگ شروع شد نیروی هوایی به عنوان اولین نیرو از پایگاه های همدان و بوشهر عملیات هایی را برنامه ریزی کرد و در همان روز اول جنگ یعنی 31 شهریور 4 فروند از همدان و 4 فروند از بوشهر وارد خاک عراق شده و مواضعی را بمباران کردند.

 

کمان 99، بزرگترین و سریعترین عملیات نیروی هوایی در روز دوم جنگ

گردآورنده دستاوردهای نیروی هوایی در دفاع مقدس در تشریح عملیات کمان 99 گفت:  در روز 1 مهر یعنی روز دوم جنگ یک اتفاق بزرگ رخ می دهد. بزرگی این عملیات از آن جهت است که غرب که همه تجهیزات را به ما داده بود اعلام کرده بود که نیروی هوایی ایران زمین گیر شده و قابلیت های خود را از دست داده است. دشمن برای اینکه توان ما را کاهش دهد کارهای دیگری نیز انجام داده بود که یکی از پیچیده ترین توطئه ها، کودتای پادگان موسوم به شهید نوژه بود. در گذشته نیز برخی از طراحان و خلبانان خود را به خاطر انقلاب از دست داده بودیم.

مهرنیا در ادامه گفت: برای این عملیات که بعدها کمان 99 نام گرفت، 334 هواپیما از ایران بلند می شود و از این تعداد 140 فروند وارد عراق شده  مواضع مشخص را بمباران می کنند که به نوع خود یکی از بزرگترین عملیات های نیروی هوایی بود. عملیات بزرگ ترین از این عملیات با بیش از 150 فروند نیز انجام شده است اما این عملیات به واسطه آنکه دشمن تصور می کرد که ایران دیگر نمی تواند عملیاتی انجام دهد بسیار اهمیت داشت.

آموزش همه خلبانان در خارج از کشور در قبل از انقلاب

امیر یزدانی معاون آموزشی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران اولین میهمان این برنامه ثریا بود و در تشریح وضعیت نیروی انسانی نیروی هوایی ارتش در قبل و بعد از انقلاب گفت: در قبل از انقلاب اسلامی برای آموزش پرسنل نیروی هوایی و خلبانان، در داخل کشور تنها مراحل جذب  و آموزش های اولیه و یادگیری زبان صورت می گرفت و نیروها به کشورهای خارج و عموما به آمریکا اعزام می شدند.

امیر، یزدانی ادامه داد: بعد از انقلاب اسلامی از همان ابتدا نیروهای مسلح ما تحریم شدند و پس از شروع جنگ تحمیلی نیز این تحریم ها به نهایت خود رسید. دشمن به این نتیجه رسیده بود که به خاطر شرایط اولیه انقلاب اسلامی کشور دارای ثبات کافی نیست و بهترین فرصت برای حمله به کشور است و در گام اول پایگاه ها و تجهیزات کشور را بمباران کردند. دشمن تصور کرد که نیروهای ما را زمین گیر کرده است اما در همان ابتدای جنگ و در روز دوم جنگ یکی از بزرگترین و سریعترین عملیات های کشور بر ضد دشمن بعثی انجام شد که این عملیات به نام کمان 99 نام گرفت.

آموزش خلبان توسط خلبانان حاضر در جنگ در دوران دفاع مقدس

معاون آموزشی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، در ادامه به تلاش های نیروی هوایی برای تربیت خلبانان در دوره دفاع مقدس پرداخت و گفت: نیروی هوایی در یک سال اول جنگ ابتکار اول را به دست گرفت و به واسطه عملیات های متعدد تعداد زیادی از خلبانان خود را از دست داد و به شهادت رسیدند و لذا لازم بود که این نیروها جایگزین شود. لذا فرماندهان نیروی هوایی به این نتیجه رسیدند که باید آموزش های هوایی و خلبانی را دوباره از سر بگیرند و دانشکده خلبانی در سال 61 تاسیس گردید. استادان این دوره ها خلبانانی بودند که خود در جنگ حضور داشتند. نیروهایی که پرورش داده می شدند بلافاصله وارد عرصه دفاع از کشور می شدند.

پس از دفاع مقدس، تشکیل دانشگاه شهید ستاری

وی در ادامه اشاره ای به وضعیت آموزش های نیروی هوایی در دوران پس از دفاع مقدس داشته وگفت: بعد از جنگ طرح کامل تری برای آموزش انجام شد به واسطه آنکه نیروهای هوایی یک نیروی تجهیزات محور است باید نیروی انسانی خاص خود را نیز داشته باشد و لذا به ابتکار شهید ستاری دانشگاه هوایی شهید ستاری تشکیل گردید و آموزش های هوایی در آنجا تجمیع شد. در حال حاضر این دانشگاه دارای یکی از کامل ترین و بهترین اعضای هیئت علمی در میان دانشگاه های کشور است.

طی کردن هفت خان رستم برای خلبان شدن!

امیر یزدانی معاون آموزش نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در ادامه برنامه به تشریح فرآیند جذب و آموزش خلبانان نیروی هوایی پرداخت و گفت: آموزش خلبانی آموزش بسیار خاصی است و با سایر کارها بسیار متفاوت است هم جذابیت های خاص و هم سختی های فراوانی دارد. برای ورود به خلبانی ابتدا باید افراد در کنکور سراسری شرکت کنند و بعد به صورت متمرکز وارد دانشگاه های ارتش شده و سپس بر اساس علاقه و رشته خود وارد نیروی هوایی می شوند. از هر 1000 نفری که وارد نیرو می شوند با توجه به توانمندی های جسمی و علمی تنها به طور متوسط 10 نفر وارد دوره های خلبانی می گردند. بعد از آموزش های نظری و علمی آموزش های فیزیکی داوطلبان خلبانی شروع می شود که در این مرحله نیز ممکن است چند نفری ریزش داشته باشند و سپس وارد مراحل پروازی می شوند که خود شامل سه مرحله است که بخش اصلی آموزش ها در اصفهان صورت می گیرد.

یزدانی در پایان سخنان خود اشاره ای نیز به انگیزه های خلبانان در قبل و بعد از انقلاب اسلامی داشت و گفت: در قبل از انقلاب اسلامی بسیاری از خلبانان به دلیل اشتیاق پرواز و همچنین جایگاه اجتماعی و منافع مالی خلبانی وارد نیروی هوایی می شدند اما پس از انقلاب این انگیزه ها تغییر کرد و دغدغه های مادی بسیار کمرنگ شد.




برچسب ها :

۵ اردیبهشت ۱۳۵۹، حکایت از یک واقعه است؛ واقعه‌ای که شاید کمتر به آن توجه شده یا با کم لطفی آفرینندگان اثر فرهنگی هنری مواجه بوده است؛ اما در زمان شکست مفتضحانه کار‌تر و وقوع حادثه طبس، جوانانی از این مملکت از جمله شهید «حسن باقری» در صحنه حاضر شدند تا این واقعه را در تاریخ پیروزی‌های حق بر باطل ثبت و ماندگار کنند.

حالا حسن باقری‌ها کجا هستند که شکست‌های پی‌درپی استکبار در مقابل جهان اسلام را به تحریر و تصویر بکشند؟!! این گزارش،‌‌ همان گزارشی است که شهید"حسن باقری" به عنوان نخستین خبرنگار اعزامی جمهوری اسلامی به طبس، این واقعه را در روز شنبه تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۳۵۹ مصادف ۱۰ جمادی‌الثانی ۱۴۰۰ در شماره ۲۶۱ به نگارش درآورده است.

* شهید حسن باقری و بهرام محمدی‌فرد نخستین خبرنگاران حاضر در طبس

 منطقه فرود هواپیما‌ها و هلی‌کوپتر‌ها محلی است در فاصله حدود ۲۷۰ کیلومتری یزد و ۱۶۰ کیلومتری طبس و حوزه ژاندار‌مری بیرجند پاسگاه رباط‌خان در ۴۰ کیلومتری این نقطه واقع است. دیروز صبح در ۲ کیلومتری محل فرود هواپیما ، به اولین گروه سربازان ژاندارمری برخوردیم که محافظت منطقه را برعهده داشتند. در کنار تانکری که توسط مزدوران کثیف آمریکایی به آتش کشیده شده بود به نگهبانی مشغول بودند؛ افسر فرمانده این گروه به ما گفت که مزدوران آمریکایی سوار بر یک موتور ترل جلوی این تانکر، مواد سوختی را گرفتند و حتی به راننده اجازه برگشت هم ندادند و در عوض تانکر او را به گلوله بستند که در نتیجه تانکر منفجر و به آتش کشیده شد و راننده هم از ناحیه سر آسیب دیده است که برای مداوا به یزد اعزام گردیده و باقیمانده سوخت تانکر حاکی از شعله و حرارت بیش از حد و اندازه آن می‌باشد.

 تنها چیز سالمی که ما از این تانکر دیدیم، نمره جلوی آن بود و دیگر هیچ چیز سالمی دیده نمی‌شد. حادثه به اندازه‌ای بود که فنر‌های عقب ماشین و حتی شاسی اصلی ماشین را نیز کج کرده و در این بین فرمانده حفاظت منطقه که یک سرگرد نیروی زمینی لشگر خراسان بود، برای بازدید به این محل آمد و وقتی که فهمید ما خبرنگار هستیم و از تهران آمدیم، متذکر شد که این منطقه توسط مزدوران آمریکایی مین‌گذاری شده و رفتن برای تهیه عکس و گزارش خطرناک است اما وقتی با اصرار ما روبرو شد، قبول کرد که خود نیز همراه ما بیاید و راهنمایی کند. ما نیز متوجه شدیم که اولین گروه خبرنگار و عکاس هستیم که برای تهیه گزارش از این جنایت فضاحت‌بار کار‌تر به منطقه آمده‌ایم.

* افشاگری شهید باقری از اقدامات ضدامنیتی آمریکا در طبس

 فاصله محل سوزاندن تانکر تا محل سقوط هواپیما حدود یک و نیم کیلومتر بود؛ از دور فقط ۲ هلی‌کوپتر به چشم می‌خورد و ۲ تا ۳ تا پره که عمودی نیز در زمین فرو رفته بودند. جلو‌تر که رفتیم فرمانده حفاظت منطقه توضیح داد که این نقطه جزو نقشه‌ای بوده است که در زمان رژیم طاغوت قرار بود، فرودگاه شود و چون این نقشه‌ها توسط همین آمریکایی‌ها طرح‌ریزی شده لذا مختصات این منطقه را داشته‌اند و قبلاً هم از این محل برای صدور اورانیوم‌های استخراج شده از منطقه به آمریکا استفاده می‌کردند. باید متذکر شد که منطقه فرود هلی‌کوپتر‌ها، منطقه‌ای از کویر به صورت دشت باز و گسترده به وسعت بیش از ۱۰ کیلومتر مربع با میدان دید وسیع که گنجایش فرود هواپیما و هلی‌کوپتر‌های زیادی را دارا است. سرگرد فرمانده نظارت منطقه، ادامه داد که آمریکایی‌ها حساب همه چیز را کرده بودند. اما از آنجا که پشتیبان ملت، خداوند متعال است، سطح کویر شنی بوده و تمام نقشه‌های آن‌ها را برهم ریخت. چهار هلی کوپتر نیروی دریایی آمریکا در منطقه بود که هنوز منفجر یا منهدم نشده بود و فقط بعضی از چرخ‌هایش در شن فرو رفته بودند. دو هلی‌کوپتر یکی در سمت راست جاده و دیگری در سمت چپ قرار داشت. علاوه بر این هلی‌کوپتر‌های سالم یک هلی‌کوپتر‌ هم با هواپیما سی ۱۳۰ آمریکایی تصادف کرده بود و هر دو آتش گرفته بودند و خود این حادثه باعث عقیم ماندن تلاش‌های کار‌تر دیوانه شده بود. البته راجع به علت تصادف هواپیمای سی ۱۳۰ و هلی‌کوپتر، سخنان گوناگونی نقل می‌شود. از هواپیمای C130 که چهار موتوره است، جز تل خاکستر، آلومینیوم‌های ذوب شده که در سطح کویر روان شده بود چیزی باقی نمانده بود. پنج جسد سوخته خلبانان آمریکایی را در لابلای لاشه هواپیما مشاهده کردیم که عبارت بودند از خلبان و خدمه هواپیمای سی ۱۳۰. هلی‌کوپتری هم که به این هواپیما برخورد کرده بود متلاشی شده بود که مسلماً خلبانانش به درک واصل شدند. آمریکایی‌ها حتی وقت نکردند فشنگ‌ها را بردارند. نکته قابل توجه اینکه جعبه سیاه هواپیمای سی ۱۳۰ که حافظه مختصات پرواز جهت و مسیر پرواز بوده در محل بین سوخته‌های لاشه هواپیما موجود بود و از این جعبه می‌توان کاملاً مطمئن شد که این مزدوران از کدام یک از پایگاه‌های کشورهای مزدور آمریکا در منطقه پرواز کرده است. مقدار زیادی پوکه‌های شلیک شده ۱۶ ـ ۸۸ را مشاهده کردیم و فانوسقه‌های زیادی روی زمین پخش بود که در هر کدام از این‌ها فانوسقه‌ها، بمب و دو جافشنگی ۱۶ـ m که در هر کدام سه خشاب ۲۰ تیری ۱۶ـ m وجود داشته است و آمریکائی‌ها حتی وقت نکرده بودند که این فشنگ‌ها را همراه خود ببرند و در محل‌‌ رها کرده و فرار کردند. گفته می‌شد که کنار هر وسیله مقداری مواد منفجره گذاشتند و ما دوربین اسلحه‌های زاویه سنج سنگین را دیدم که کنار آن‌ها جعبه مواد منفجره آماده انفجار قرار داشت و این بسیار خطرناک بود.




برچسب ها :

طبعاً خانواده ايشان بيش از هر کس ديگري با مسائل فوق، رو به رو بوده‌اند.به مناسبت 21 فروردين، سالروز شهادت اين عارف مجاهد، بخشي از سخنان پسر ارشد شهيد صياد و همسر ايشان را راجع به روزهاي آخر زندگي ايشان و ماوقع روز شهادت ايشان بازخواني مي‌نماييم:
مهدي صياد شيرازي درباره روز شهادت پدرش گفته است: «تا آنجايي که يادم هست، پدر طبق معمول، ساعت6:30 آماده رفتن مي‌شدند. من و برادر کوچک ترم محمد همراه ايشان به مدرسه مي‌رفتيم. اين برنامه‌اي بود که هر روز صبح اجرا مي‌کردند و تمايل داشتند حتي المقدور، خودشان ما را به مدرسه ببرند. آن روز هم مي‌خواستيم برويم، من در را باز کردم و ايشان هم ماشين را از محل پارکينگ بيرون آوردند. در اين فاصله ديدم که يک شخصي با لباس رفتگري دارد به سوي ايشان مي‌آيد. يک جارويي دستش بود و ماسک هم زده بود. نزديک شد و معلوم بود که کاري دارد. شروع کرد به جارو کردن و کوچه هم خلوت و ساکت بود. من سنم کم بود و نسبت به اين مسئله زياد حساسيت نشان ندادم. ديدم که نامه‌اي را آورد و به پدرم داد. پدرم هم شيشه ماشين را پائين کشيدند که نامه را بگيرند. در اين فاصله، آن فرد، اسلحه‌اي راکه داخل لباسش جاسازي کرده بود، بيرون کشيد و چهار گلوله به سر پدرم شليک کرد... در آن مقطع زماني و بويژه در لحظه شهادت، خودشان رانندگي مي‌کردند. ايشان خصوصيتي که داشتند اين بود که مردمي بودند و سعي مي‌کردند به کسي زحمت ندهند. هم خودشان رانندگي مي‌کردند و هم از محافظ استفاده نمي‌کردند. يادم هست کساني هم اين حرف را به ايشان مي‌زدند و ايشان جواب مي‌دادند که محافظ هم بنده خداست. تا آنجا که مي‌توانستند سعي مي‌کردند کسي را به زحمت و خطر نيندازند؛ ضمن اينکه مسئله حفاظت ايشان، براي خانواده شان هم محدوديت‌هايي را ايجاد مي‌کرد و هر جايي مي‌رفتند، بايد با يک گروهي مي‌رفتند، ولي با نبودن محافظ، مي‌توانستند با خانواده باشند.ايشان از اين چيزها ترسي نداشتند و به عنوان يک شخصيت نظامي که آموزش‌هاي دفاعي اين چنيني راديده بود، همواره اسلحه‌اي داشتند و در لحظه شهادت هم سلاح داشتند، ولي شهادت به اين شکل، کمي غافلگيرانه بود. نه خودشان توانستند کاري کنند نه بنده که همراهشان بودم. در واقع [اين نحو ترور] سوءاستفاده از اعتماد متواضعانه ايشان بود.»(شاهد ياران، شماره29 و 30، صفحه 79)

همسر شهيد صياد هم درباره روز شهادت و روزهاي آخر عمر ايشان گفته است: «هر روز صبح تا جلوي در مي‌رفتم و بدرقه اش مي‌کردم و راهش مي‌انداختم. آن روز صبح سرگرم کاري بودم. علي [شهيد صياد] آمده و من را صدا کرده بود که : «حاج خانم، من دارم مي‌روم»، ولي من نشنيده بودم. سرگرم کار خودم بودم که ديدم صدايي آمد، نه خيلي بلند. فکر کردم باز هم بچه‌ها توي کوچه ترقه انداخته‌اند. محل نگذاشتم. يک دفعه ديدم مهدي بدو آمد توي خانه. توي سرش مي‌کوبد و گريه مي‌کند. با گريه و التماس گفت: «مامان، تو را به خدا بيا. بابا را کشتند.» تا برسم جلوي در، دو بار خوردم زمين. آمدم ديدم خيلي آرام پشت فرمان نشسته، سرش افتاده روي شانه‌اش. انگار خواب باشد، سرو صورت و لباس هايش غرق خون بود، شيشه ماشين هم خرد شده بود. خواستم جيغ بکشم، ولي صدايم در نيامد. دويدم در خانه همسايه طبقه بالايمان. آنها رفتند علي را برداشتند و بردند بيمارستان. من هم آمدم نشستم پاي تلفن. اصلاً نمي فهميدم کجا را بايد بگيرم. به هر که و هر کجا که مي‌شناختم، زنگ زدم، ولي کسي گوشي را بر نمي داشت، انگار همه خواب بودند. دوباره دويدم دم در. کسي نبود. علي را برده بودند. فقط جلوي در خانه روي زمين خون ريخته بود، خون علي. قبل از شهادتش بارها و بارها به من گفته بود براي شهادت من دعا کن، ولي آن روزهاي آخر خيلي جدي تر اين حرف را مي‌زد. من ناراحت مي‌شدم. مي‌گفتم: «حرف ديگري پيدا نمي کنيد بگوييد؟»آخرين بار گفت: «نه خانم، من مي‌دانم همين روزها شهيد مي‌شوم. خواب ديده‌ام که يکي از دوستان شهيدم آمده و دست مرا گرفته که با خودش ببرد. من همه اش به تو نگاه مي‌کردم، به بچه ها. شماها گريه مي‌کرديد و من نمي‌توانستم بروم. خانم، شما بايد راضي باشيد که من شهيد بشوم.»انگار داشتند جانم را از توي بدنم مي‌کشيدند بيرون. مستأصل نگاهش کردم. گفت: «خانم! شما را به خدا رضايت بدهيد.» ساکت بودم. گفت: «خانم شما را به فاطمه زهرا (س) قسم، بگوييد که راضي هستيد.» ساکت بودم. اشک تا پشت پلک هايم آمده بود، اما نمي ريخت. گفت: «عفت؟» يکدفعه قلبم آرام شد. گفتم: «باشد. من راضي ام.»
يک هفته بعد علي شهيد شد.»
(شاهد ياران، شماره 29 و 30، صفحه 78)

 برگرفته از سایت ساجد




برچسب ها :

روزی که فرزندانشان را بدرقه می‌کردند، روزگار را به این امید می‌گذراندند که روزی آنها باز می‌گردند؛ برخی رخ نشان دادند و برخی در زیر آفتاب و برف و باران ماندند.

 روایتی که ‌خواهیم خواند از تفحص یک شهید توسط پدرش به نقل از آزاده جانباز «احمدزاده» در کتاب اردوگاه 15 تکریت است.

 

ستوان کرمی فرمانده دسته دوم گروهان یکم تکاور بود؛ اهل ایلام بود و مدت 3 ماه بود که ازدواج کرده بود. ستوان کرمی افسری شجاع، بلند قد و قامت مردانه و خشن بود و در پشت آن هیکل تنومند و خشن قلبی مهربان و رئوف داشت؛ او در تاریخ 27 خرداد 66 ساعت 2:30 بامداد حین درگیری بسیار سخت که به کمین عراقی‌ها افتاده بودیم، در میدان مین عراقی‌ها روی مین ضد نفر رفت و در اثر آن پیکر بی‌جان او در داخل مین‌ها به جا ماند و ما نتوانستیم جسد او را به عقب بکشیم.

 در آن شب تعدادی شهید و مجروح داشتیم؛ بعد از شهادت ستوان کرمی، همرزمان ناراحت بودند و همواره از اینکه پیکر او در جلو چشمان ما در میدان مین جا مانده بود، احساس حقارت و خجالت می‌کردیم. خانواده او تلاش زیادی داشتند تا پیکر وی را برگردانیم. چون پیکر این شهید بین عراقی‌ها مانده بود، هیچ امکانی نداشت اما در آن روزها اتفاقات جالبی می‌افتاد که هیچ کس نمی‌توانست آن گونه طرّاحی و پیش‌بینی نماید.

 یک سال بعد فرماندهی لشکر تصمیم بر آن گرفت که عملیات چریکی جهت گمراه کردن محل حمله اصلی را در سمت چپ لشکر (منطقه قصر شیرین) آغاز کنیم. شصت نفر از نیروهای زبده که در عملیات‌های مختلف و شکستن خط‌های مقدم دشمن شرکت داشتند، داوطلبانه آماده شدند. ساعت 12 ظهر بود که تلفنی اطلاع دادند برادر و پدر شهید ستوان کرمی به منطقه وارد شدند و می‌خواهند خودشان پیکر ستوان کرمی را به عقب تخلیه کنند. ما به چشم خود لطف و رحمت الهی را دیدیم که قرآن کریم در این مورد فرموده است: «نا امید نشوید و از یاد و رحمت الهی غافل نباشید».

                                                             ****

 عملیاتی که ما داشتیم درست در همان نقطه بود که شهید کرمی به جا مانده بود. پدر شهید مردی در حدود 60 ساله ولی سالم و قوی بنیه و شجاع و از عشایر ایلامی بود. وی از امام جمعه و نماینده رهبری مجوز گرفته بود تا خود را به منطقه برساند و تعهد داده بود که پیکر پسرش را به پشت خط بیاورد و اگر هم کشته شود خانواده وی رضایت داشتند.

 پدرش اول فکر می‌کرد که ما در حق پسرش کوتاهی می‌کنیم. بعد از اینکه وضعیت و موقعیت فعلی برای او باز گو شد کمی آرام گرفت. آنها داخل سنگر فرمانده تیپ مهمان بودند. بعد از اینکه به آنها گفته شد امشب عملیات محدودی در همان نقطه شهادت پسرش داریم اعلام داشت که ایشان هم با ما خواهد آمد و نامه‌ای از مقامات دارد. صحبت و نصیحت‌ها نتیجه نداد. او تصمیم خود را گرفته بود لاجرم با هماهنگی مسئولین مربوطه مقرر شد تنها پدر وی همراه گروه‌های تک کننده حضور داشته باشد.

 با توجه به مسئولیت من و بنا به دستور  ایشان در کنارم بود او هم تفنگی را برای خود گرفت تا هنگام نیاز از خود دفاع کند. همه ما احساس شرم داشتیم و سعی داشتیم برای پیدا کردن شهید کوتاهی نکنیم و پدرش دست خالی بر نگردد.

                                                               ****

 ساعت 11:30 به وسیله خودروها به منطقه قصر شیرین راهی شدیم. تقریباً ساعت 12:40 با هماهنگی یگان خط نگهدار از خاکریزهای خودی به سوی مواضع دشمن سرازیر شدیم. علی‌رغم آمادگی کامل دشمن در رابطه با مسائل چند روز پیش ما باید اقداماتی انجام می‌دادیم و تازه اینکه مسئله شهید کرمی نیز اضافه شد. پدر شهید کرمی استقامت خوبی داشت و به مسائل نظامی‌گری واقف بود پس او می‌توانست در حین درگیری گلیم خود را از آب بیرون بکشد. هم رزمان به چند گروه مختلف مانند کمین، بکاو بکش، دستبرد، تخریب تقسیم شدیم.

 با توجه به اجرای عملیات در همین منطقه در سال گذشته، بیشتر نیروها آشنایی خوبی به منطقه داشتند. ساعت 2:35 بامداد از داخل میادین عبور کردیم هنوز مأموریت ما برای دشمن کشف نشده بود ولی گاه گاه گلوله‌های خمپاره و منور به صورت پراکنده در هر سو اصابت و انفجار مهیبی رخ می‌‌داد چون همه شب اتفاق می‌افتاد شک برانگیز نبود کوچکترین صداها برای ما خطر ساز بود و هر آن می‌توانست وجود عراقی‌ها و شلیک مسلسل‌های آنها بر روی ما اتفاق بیفتد و سرنوشت ما هم مانند شهید کرمی، باشد.

 چون من در حین شهادت ستوان کرمی در چند متری وی بودم دقیقاً، آن نقطه را می‌شناختم به پدر شهید و دیگر همرزمان محل مورد نظر را در نور مهتاب نشان دادم و دوربین مادون قرمز را به پدر شهید دادم تا نگاه کند. چشمان رنجور و شجاع پدر شهید پر از اشک شده بود و شاید احساس قلبی او خبر از نزدیکی جسم بی جان و پوسیده جگر گوشه‌اش داشت در آن موقعیت خطرناک یک حالت غریبی به همه دست داده بود به پدر شهید تأکید کردم دیگر مجاز نیست جلو بیاید چون می‌توانست در اثر احساسات پدری مأموریت ما کشف و همگی از بین برویم او را به یک سرباز سپردم و گفتیم شما هوای ما را داشته باشید. پدر شهید تا نقطه‌ای با ما آمد؛ بعد به همراه گروه داخل میدان رفتیم. از کمین دشمن خبری نبود. در داخل میدان مین شیار بسیار کوچکی بود با دوربین کاوش کردیم دیدیم چند شیء مشکوک به چشم می‌خورد؛ نزدیکتر شدیم و دیدیم پیکر شهید کرمی بود البته در بین خار و خاشاک و آفتاب گوشت بدنش ریخته بود و حتی بیشتر استخوان‌های بدنش پوسیده بود.

 تنها چیزی که او را می‌شناساند لباس بادگیر آبی رنگی بود که شب شهادت فرماندهان به تن داشتند در چند متری آن طرف چند پیکر شهید از حمله‌های قبل دیده می‌شدند خیلی خوشحال شدم زیرا که در پیش پدر شهید رو سفید شدیم. استخوان‌ها و پلاک و تجهیزات پوسیده شهید کرمی را داخل کوله پشتی جمع کردیم. آن هیکل بلند قامت و رشید اکنون در داخل کوله پشتی جمع شده بود. به وسیله یک سرباز پیکر وی و چند شهید گمنام به عقب کشیده شد.

                                                           ****

 میدان مین دشمن به داخل کانال‌های عراقی سرازیر شد در یک لحظه شلیک آتشبارها از زمین و هوا شروع شد. درگیری سختی به وجود آمد تکاوران دیگر به داخل کانال‌ها وارد شده بودند و ادامه درگیری برای عراقی‌ها بسیار سخت و برای نیروهای ما کم تلفات می‌شد به داخل سنگرها نارنجک پرتاپ می‌شد صدای هیاهو و داد و فریاد عرب‌ها به آسمان برخاسته بود آنها سراسیمه با زیر شلواری و زیر پوش در داخل سنگر ها دفاع می‌کردند.

 از داخل کانال به طرف سنگرهای استراحت عراقی‌ها تیراندازی می‌کردیم ساعت نزدیکی‌های 4 صبح بود و هوا کم کم روشن می‌شد و نیروهای احتیاط و صدای کامیون‌های حامل نیروهای کمکی عراق به گوش می‌رسید که نزدیک می‌شدند.

 نیروهای بعثی از ترس در تاریکی فریاد می‌زدند «الدّخیل الدّخیل ...» دیگر دیر شده بود ما قصد اسیر گرفتن نداشتیم؛ مأموریت ما انهدام مواضع و دشمن و گوشمالی و معطوف کردن توجه فرماندهان به منطقه بود که بتوانیم از منطقه نفت شهر حمله را آغاز کنیم.

 نیروهای کمکی عراق خیلی نزدیک شده بودند با بی‌سیم اطلاع دادیم پشت خط عراقی‌ها را زیر آتش بگیرند تا مأموریت خود را بهتر انجام دهیم سنگرهای عراقی یکی یکی از بین می‌رفت و عراقی‌ها از هر سو به طرف عراق فرار می‌کردند و بعضی نیز از ترس که نتوانسته بودند فرار کنند، خود را بین اجساد انداخته بودند.

 داخل کانال عراقی‌ها بودم که یکی از سربازان خودی فریاد زد، مواظب باش. برگشتم دیدم یک عراقی قوی هیکل که داخل جنازه‌ها خود را به مردگی زده بود، برخاسته و می‌خواهد با سر نیزه به من حمله کند؛ با اسلحه کلاشینکوفی که در دست داشتم، او را به رگبار گرفتم و مانند پر کاهی به کانال چپانده شد.

 وضعیت بسیار خطرناک به وجود آمده بود از هر سو تیراندازی و پرتاپ نارنجک و آر پی جی ادامه داشت از ته کانال یک عراقی که به طرز وحشتناکی مجروح شده بود و احتمالاً نیز موجی شده بود فریاد کشان در حالی که یک قبضه آر پی جی داشت به طرف من حمله ور شد و قبل از اینکه بتواند از سلاح خود استفاده کند یک رگبار بی هدف به داخل کانال بستم که در اثر کمانه کردن تیر، کاسه زانوی پایش پرید و چند تیر هم به سرش که کلاه آهنی به سر نداشت اصابت کرد و کشته شد.

 دیگر احتمال اینکه نفرات خودی همدیگر را هدف بگیرند بسیار بود دستور بر این شد مجروحین و شهدای ما به عقب تخلیه شود و تا دور شدن آنها ما درگیری را ادامه دهیم سریعاً برابر دستور اقدام شد.

 تلفات عراقی‌ها بسیار زیاد بود چون همگی غافلگیر شده بودند و صحنه‌های وحشتناک به وجود آمده بود. بعد از دور شدن، مجروحین و شهدای‌مان را از کانال‌ها تخلیه کردیم و از آن سو هم نیروهای کمکی عراق وارد کانال ها شده و پیش روی می مردند ماندن ما یعنی مرگ حتمی با استفاده از آتش و حرکت های متوالی عقب نشینی کردیم.

 بوسیله بی‌سیم اطلاع دادیم حالا مواضع خط مقدم عراقی‌‌ها با توپخانه بکوبند و ادامه دهند تا ما دور شویم آتش توپخانه و خمپاره‌های ایران شروع شد و باقی مانده عراقی‌ها و نیروهای کمکی در داخل کانال‌ها تکه‌تکه می‌شدند توپخانه عراق نیز حد واسط خط عراق و ایران یعنی ما را هدف قرار داده بود و در این بین چند نفر هم شهید شده بود ولی دیگر جسدی باقی نگذاشته بودیم خود را به مواضع نیروهایمان رساندیم و به وسیله خودروها سریعاً منطقه را ترک کردیم و مأموریت دفاع را به نیروهای خط نگهدار محول کردیم بسیار خسته شده بودیم و همگی نشانی از زخم و خون.

                                                          ****

 هوا دیگر روشن شده بود از هم دیگر سراغ یاران و دوستان را می‌گرفتیم یکی می‌گفت شهید شد؛ دیگری مجروح و بعضی هم از شجاعت دوستان و بزدلی عراقی‌ها احساس افتخار می‌کردیم که توانستیم دشمن را تنبیه کنیم تا مدتها فراموش نکند.

 بی‌اختیار یاد پدر شهید کرمی افتادم تا رسیدیم به یگان اولیه سراغ او را گرفتم گفتند در تخلیه شهداء است و جنازه فرزند خودش را از محل کشف تا آنجا در بغل خود حمل کرده و گفته که با خدای خود عهد بسته پسرش را خودش پیدا کند خودش حمل کند و خودش به خاک بسپارد. بالای سر شهید رفتم کل وزن او بیش از 10 کیلو نبود برای بهتر شناختن پیکر پلاک او را از جیب درآوردم تا برای پدر و برادرش مشخص شود اما پدرش گفت او فرزند اوست و می‌تواند از استخوان‌های پوسیده نیز تشخیص دهد. او گریه می‌کرد و ما هم بیشتر برای این شهید گریه کردیم چون اتفاق جالبی رخ داده بود او یک ‌سال در کنار من شهید شد و درست یکسال بعد نه کم و نه زیاد در همان ساعت شهادتش، پیکر وی را کشف کردیم.




برچسب ها :

هنر امام خمینی رحمه الله علیه این بود که دفاع از این مملکت را به دست جوان‌ها سپرد و به اونها اعتماد کرد و جوان‌ها هم حق این اعتماد را ادا کردند. گردان ما همه اش پر بود از این جوان‌ها؛ آنهایی که سخترین و پر خطرترین وظیفه در دفاع مقدس رو انتخاب کردند. تخریب جای اشتباه کردن نبود، چون اولین اشتباه آخرین اشتباه بود. تنها راه دوری از خطا و اشتباه بندگی خدا بود و بس. و هرکس طالب اوج بندگی بود تخریب را انتخاب می‌کرد.

یکی از جوانهایی که طالب بندگی بود و به جمع ما اضافه شد شهید غلامرضا کاظمی بود.اواخر سال 65 بود که غلامرضا به گردان تخریب لشگرده سیدالشهداء (ع) اومد و همه تلاشش رو کرد تا به عنوان یک نیروی عملیاتی رویش حساب کنند.

غلامرضا هنرهای فراوانی داشت. او در شاد کردن جمعی که در اون حضور داشت خبره بود. این جوان سیه چرده و مخلص خود را برای شاد کردن بندگان خوب خدا کوچیک می‌کرد. او یک پای نمایش‌هایی بود که در گردان برای شادمانی بچه های رزمنده برپا می‌شد و در این نمایش‌ها همیشه نقش اول بود و آنقدر شیرین کاری می‌کرد که از خنده روده بر میشدی.

گردان ما دو تا جوان اینگونه به خود دید. یکی شهید غلامحسین رضایی بود که در عملیات کربلای یک به شهادت رسید و دیگری شهید غلامرضای کاظمی بود.

زمستان 66 بود که قرار شد برای عده ای از بچه های تخریب در اردوگاه فرات در کنار رودخانه در آموزش غواصی بگذاریم که غلامرضا هم در عدد این بچه ها بود. روزهای آخر آموزش هرشب بچه ها رو داخل آب می‌بردیم و عملیات حمله به ساحل و گذشتن از موانع را تمرین می‌کردیم. به این خاطر نیاز بود که بچه ها زود بخوابند. من برای کاری رفته بودم به مقر الوارثین. وقتی به اردوگاه فرات برگشتم ساعت حدود 12 شب بود و توقع ما این بود که بچه ها خوابیده اند. با شهید اربابیان بی سر وصدا وارد چادر شدیم. چادر تاریک بود فقط روشنایی اندک نور فانوس بود و ظاهر کار این بود که بچه ها خوابیده اند. ما هم رفتیم که گوشه ای دراز بکشیم. هنوز نخوابیده بودیم که از زیر پتو صدایی آمد و همه چادر زدند زیر خنده. پتو رو از روش کنار زدم. اون شهید کاظمی بود. و بعد هم همه بچه ها از زیر پتو بیرون اومدند. یکی از اونها گفت که ما صدای ماشین رو که شنیدیم  خودمون رو به خواب زدیم. مجبور بودیم که یکی رو تنبیه کنیم و این شانس نصیب شهید کاظمی شد.

به شهید کاظمی گفتم: ده با میری لب اسکله و دست به قایق میزنی و برمیگردی.

او هم بدون اعتراض پذیرفت. از چادر بچه ها تا لب اسکله 150 متر راه بود و در اون شب تاریک و سرد کار سختی بود. شهید کاظمی از چادر بیرون رفت و ما هم دراز کشیدیم و هنوز چند دقیقه نگذشته بود که برگشت. تعجب کردم. چون این کار حداقل نیم ساعت طول می‌کشید. سوال کردم ده بار دست به قایق زدی؟ گفت: آره و رفت زیر پتو و خوابید.

فردا صبح بعد از صبحگاه دیدم یک عده دورش جمع شدند و شهید کاظمی چیزی داخل دست داره و به اونها نشان میده و بچه ها هم قهقهه می‌زنند. شهید کاظمی رو صدا کردم و گفتم معرکه گرفتی؛ قضیه چیه؟ گفت: از ما راضی باش.

گفتم: برای چی!؟

گفت: برای این... دیدم کف دستش رو باز کرد و یک کاغذ به من نشان داد.

 

و بعد با خنده گفت : شما دیشب به من گفتی که ده بار دست به قایق بزن . خدایی خیلی سخت بود . من اومدم بیرون چادر و این قایق و اسکله رو نقاشی کردم و ده بار دستم رو به قایق زدم که هم دروغ نگفته باشم و هم دستور شما روی زمین نمونه. این رو که گفت از من فاصله گرفت و در حالی که به سمت چادر می‌رفت گفت: برادر ما رو حلال کن.

شهید اربابیان که از نزدیک شاهد این قضیه بود از ته دل خندید و گفت: بابا عجب جوونیه؛ این نابغه است.

 غلامرضا کاظمی در روز 11 فروردین 67 به همراه جمعی از بچه های تخریب لشگرده سیدالشهداء(ع) در اطراف دریاچه دربندیخان عراق با راکت شیمیایی که از هواپیمای دشمن شلیک شد به شهادت رسید و در قطعه 40 گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها به خاک رفت .

 ×راوی:جعفرطهماسبی

برگرفته از سایت ساجد

 

 

 




برچسب ها :

  1. در هجدهم فروردین ماه، سالروز شهادت امیر آسمانی، قائم مقام فرماندهی و فرمانده واحد اطلاعات و عملیات لشکر قدرتمند و همیشه پیروز ۲۵ کربلا، قاب های سرخی از این فرمانده رشید «سرلشکر شهید محمدحسن طوسی» را به نقل از لشگر ۲۵ کربلا تقدیم می کنیم.

ادامه عکس ها در بخش ادامه ی مطلب

برگرفته از وبلاگ سرداران دفاع مقدس




برچسب ها :

                                               

22بهمن پيروزي انقلاب اسلامي ايران

 

22بهمن : در روز 22 بهمن 1357، تاريخ نهضت اسلامي مردم ايران به رهبري امام خميني (ره) به نقطه عطف خود رسيد. در روز 22 بهمن سرانجام مبارزات مردم مسلمان به بار نشست و پادشاهي 2500 ساله و ظلم و استبداد بيش از 50 ساله رژيم پهلوي در ايران، ريشه كن شد و به خواست الهي حكومت جمهوري اسلامي تأسيس شد.

 

وقایع ۲۲ بهمن : در روز 22 بهمن به ترتیب زندان اوین، ساواک، سلطنت آباد، مجلسین سنا و شورای ملی، شهربانی، ژاندارمری و ساختمان زندان کمیته مشترک به تصرف مردم در آمد.در تسخیر شهربانی سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران به دست انقلابیون مسلح افتاد. پادگان باغشاه و دانشکده افسری، دبیرستان نظام، زندان جمشیدیه، پادگان عشرت آباد و پادگان عباس آباد یکی پس از دیگری تسلیم شدند و آخرین مرکزی که به تصرف درآمد رادیو و تلویزیون بود.

 

برای مشاهده ی ادامه ی وقایع به ادامه ی مطلب مراجعه کنید




برچسب ها :

 نقطه ی رهایی ( با مداحی برادر سید حسین موسوی )

ردیف

عنوان

پخش اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 شهدای گمنام ماداراتون غریبن   8,458 0:09:01
2 میگم عاشقم اما خودم بهتر میدونم که نا لایقم   7,612 0:08:07
3 السلام ای فکه و طلاییه   5,437 0:05:57
4 دل من غرق نور خداست   4,825 0:05:05
5 شهدا دل های ما تنگ براتون   4,537 0:04:50
6 شبهای روضه که ماتم میگیرم - وقتی روی شونه پرچم میگیرم   5,332 0:05:41
7 تو که رفتی مادرت موند توی این دنیا غریب   3,391 0:03:36
8 می آیم از راهی که لبریز سفرهاست   6,390 0:06:48
9 سرود جا ماندیم عادت روی زبان   4,429 0:04:43
10 شهدا به یادتون دل های ما خدایی   4,075 0:04:20
11 باز این دل من پر آشوب شده امشب   5,610 0:05:59
12 یاران چه غریبانه   4,516 0:04:48
13 کی از یادم میره اون اخلاص و وفا   5,492 0:05:

برگرفته از سایت شهید اوینی




برچسب ها :

 

تنها فیلم موجود از خلبان شهید عباس دوران و علیرضا یاسینی

پخش

دانلود




برچسب ها :

 

دستاوردی دیگر از پدافند هوایی ارتش

پخش

دانلود






برچسب ها :

 

تصاویر دیده نشده از حاج احمد متوسلیان و شهید شهبازی

پخش

دانلود




برچسب ها :

نرم افزار مناطق عملیاتی «وادی»
نرم افزار «وادی» اولین نرم افزار موبایلی جامع مناطق عملیاتی جنوب و غرب کشور است که به همت جمعی از طلبه های مدرسه علمیه علوی قم (گروه نرم افزاری شهید سید مهدی نقیبی راد ) تهیه شده است . 
هدف از ساخت این نرم افزار، گسترش فرهنگ جهاد و شهادت در جامعه و آشنا کردن نسل سوم انقلاب با دوران هشت ساله دفاع مقدس می باشد.

 

 

 

محتوای ارزشمند این نرم افزار عبارتست از :
1) معرفی مناطق عملیاتی شامل مناطق جنگی جنوب و غرب :
در این نرم افزار مجموعاً 33 منطقه عملیاتی در قالب دو بخش مناطق عملیاتی جنوب (شامل 15 منطقه عملیاتی دوکوهه، دزفول، منطقه عملیاتی فتح المبین، آبادان ،خلیج فارس، اروند رود، پل بعثت، هویزه، دهلاویه، خرمشهر ، شلمچه، نهر خین، فکه، چژابه و طلاییه) و مناطق عملیاتی غرب (تقسیم شده به سه استان و مجموعاً شامل 18 منطقه عملیاتی كرمانشاه، پاوه، تنگة چهار زبر(مرصاد)، محور اسلام آباد و كرندغرب و سرپل ذهاب، پادگان ابوذر، ارتفاعات بازي‌دراز، قصر شيرين، خسروي، گيلانغرب، سومار، تنگة حاجيان، سنندج، سردشت، قوچ‌سلطان، بانه، دزلي، مریوان، حلبچه و مهران) معرفی می گردد.
2) زندگینامه 13 تن از سرداران شهید:
شامل زندگینامه شهدای والامقام : آبشناسان، محمد تقی رضوی، احمد متوسلیان، عباس بابایی، منفرد نیاکی، بهنام محمدی، نادر مهدوی، مصطفی چمران، عبدالله میثمی، حسین خرازی، مجید بقایی و سیدحسین علم الهدی.
3) 85 قطعه عکس از 10 منطقه عملیاتی .
4) روز شمار جنگ از سال 1359 تا 1367.
5) خلاصه ای از ابتدا تا انتهای وقایع جنگ.
6) سخنانی حکیمانه از امام خمینی (ره) و امام خامنه ای (مد ظله) پیرامون دفاع مقدس و مناطق جنگی.

اين نرم افزار به صورت جاوا بوده و بر روي اکثر گوشي ها قابل اجراست.

جهت دریافت این نرم‌افزار می توانید از طریق زیر اقدام نمایید : 
دریافت نسخه کامل نرم افزار وادی با حجم 1.40 MB

برای استفاده از نرم افزار کافی است فایل دریافت شده را با استفاده از بلوتوث يا کابل و يا دستگاه کارت ريدر به تلفن همراه خود انتقال داده و آن را نصب نمایید .

برگرفته از پایگاه جامع عاشورا




برچسب ها :

شهيد امير حاج اميني-بيسيم چي گردان انصار - لشگرمحمد رسول الله(ص)

دست نوشته اي از شهيد امير حاج اميني: سلام بر خدا و شهيدان خدا و بندگان مخلص او…..از اينکه بنده بد و گناهکار خدايم سخت شرمنده ام و وقتي ياد گناهانم مي افتم آرزوي مرگ مي کنم ولي باز چاره ام نمي شود.

هيچ برگ برنده اي ندارم که رو کنم،جز اينکه دلم را به دو چيز خوش کرده ام:يکي اينکه با اين همه گناه،او دوباره مرا به سرزمين پاکي و اخلاص و صفا و محبت بازم گرداند.پس لابد دوستم دارد و سر به سرم مي گذارد،هرچند که چشم دلم کور است و نمي بينم و احساسش نمي کنم اگر چنين نبود پس چرا مرا به اينجا آورد؟

دوم اينکه قلبي رئوف و مهربان دارم و با همه بديهايم بسيار دلسوزم.لحظه اي حاضر به رنجش کسي نمي شوم،حتي رنجش بسيار کوچک و ناچيز،ولي در عوض براي خوشنودي ديگران حاضر به تحمل هرگونه رنجي مي شوم.بله!به اين دو چيز دل خوش کرده ام.

 

اگر دوستم داري که مرا به اينجا آورده اي پس به آرزويم که ….برسان.

اي کساني که اين نوشته را مي خوانيد،اگر من به آرزويم رسيدم و دل از اين دنيا کندم، بدانيد که نالايق ترين بنده ها هم مي توانند به خواست او،به بالاترين درجات دست يابند. البته در اين امر شکي نيست ولي بار ديگر به عينه ديده ايد که يک بنده گنهکار خدا به آرزويش رسيده است.

حالا که به عينه ديديد، شما را به خدا عاجزانه التماس و استدعا مي کنم، بياييد و به خاکش بيفتيد و زار زار گريه کنيد و اميدوار به بخشايش و کرمش باشيد.با او آشتي کنيد.زيرا بيش از حد مهربان و بخشنده است. فقط کافي است يکبار از ته دل صدايش کنيد.ديگر مال خودتان نيستيد و مال او مي شويد و ديگر هر چه مي کند،او مي کند و هر کجا که مي برد،او مي برد...

 برگرفته از پایگاه اینترنتی مقتدر مظلوم




برچسب ها :

 

تشییع پیکر شهدای گمنام در دی ماه ۹۲

پخش

 

دانلود


 

برگرفته از سایت شهید آوینی




برچسب ها :


صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد